biological value

biological vector

<hr> جنگ میکروبی، جنگ بیولوژیکی

جنگ میکروبی، جنگ بیولوژیکی

biological warfare

biological waste

biological weapon

biologically

biologics

<hr> معنی : زیست شناس، عالم علم الحیات <hr> معانی دیگر : زیست شناس، عالم علم الحیات

معنی : زیست شناس، عالم علم الحیات معانی دیگر : زیست شناس، عالم علم الحیات

biologist

<hr> معنی : زیست شناسی، علم الحیات، زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه <hr> معانی دیگر : زیست شناسی، علم الحیات، زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه

معنی : زیست شناسی، علم الحیات، زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه معانی دیگر : زیست شناسی، علم الحیات، زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه

biology

bioluminance

bioluminescent

biomacromolecules

biomagnetism

biomagnification

biomarker

biomas

<hr> (توده و شمار سازواره های زنده در جا یا ناحیه ی بخصوصی) زیست توده، زی توده

(توده و شمار سازواره های زنده در جا یا ناحیه ی بخصوصی) زیست توده، زی توده

biomass

biomass energy

biomass fuels

biomaterials

<hr> (کاربرد روش های ریاضی در بررسی ساختار و کارکرد سازواره های زنده) ریاضی - زیست شناسی

(کاربرد روش های ریاضی در بررسی ساختار و کارکرد سازواره های زنده) ریاضی - زیست شناسی

biomathematics

biomatter

<hr> بیوم، زی بوم، زیبومه

biome

biomechanical

<hr> (کاربرد روش های علم مکانیک در بررسی ساختار و کارکرد سازواره های زنده) بیومکانیک، مکانیک زیستی

(کاربرد روش های علم مکانیک در بررسی ساختار و کارکرد سازواره های زنده) بیومکانیک، مکانیک زیستی

biomechanics

biomedical

biomedical communication

biomedical engineer

biomedical engineering

biomedical sensor

biomedical therapy

biomedical waste

biomembrane

biometal

biometric

biometric function

biometric identification

biometric model fitting

biometric verification

<hr> (شاخه ای از زیست شناسی که با بررسی آمار و تحلیل ریاضی سر و کار دارد) زیست سنجی

(شاخه ای از زیست شناسی که با بررسی آمار و تحلیل ریاضی سر و کار دارد) زیست سنجی

واژه های حرف "b" - پیشنهاد کاربران