blow it

blow it big time

blow it out your ear

<hr> باد کردن، (در چیزی) دمیدن، (خودمانی - بسیار ناپسند) رجوع شود به: fellatio

باد کردن، (در چیزی) دمیدن، (خودمانی - بسیار ناپسند) رجوع شود به: fellatio

blow job

blow land

blow me

blow mind

blow nose

<hr> (خودمانی - بسیار ناپسند) رجوع شود به: fellatio، 1- (از دیگ بخار و غیره) بخار یا آب گرم بیرون دادن 2- با صدای بلند درد دل کردن، دل خود را خالی کردن، اسم مفعول فعل blow3، شکوفا، پرغنچه، پرگل، شکفته (full-blown هم می گویند)، بیرون دمیدن (بخار و آب و غیره)

(خودمانی - بسیار ناپسند) رجوع شود به: fellatio، 1- (از دیگ بخار و غیره) بخار یا آب گرم بیرون دادن 2- با صدای بلند درد دل کردن، دل خود را خالی کردن، اسم مفعول فعل blow3، شکوفا، پرغنچه، پرگل، شکفته (full-blown هم می گویند)، بیرون دمیدن (بخار و آب و غیره)

blow off

blow off some steam

blow off steam

blow on

blow one

blow one's brains out

blow one's cover

blow one's groceries

blow one's lines

<hr> (امریکا - عامیانه) از جا دررفتن، خشمگین شدن، دماغ خود را گرفتن (با دستمال و غیره)، بینی خود را پاک کردن

(امریکا - عامیانه) از جا دررفتن، خشمگین شدن، دماغ خود را گرفتن (با دستمال و غیره)، بینی خود را پاک کردن

blow one's nose

<hr> دماغ خود را گرفتن (با دستمال و غیره)، بینی خود را پاک کردن، (عامیانه) خودستایی کردن

دماغ خود را گرفتن (با دستمال و غیره)، بینی خود را پاک کردن، (عامیانه) خودستایی کردن

blow one's own horn

<hr> (عامیانه) خودستایی کردن، (با سر و صدا) از خود تعریف کردن، به سود خود تبلیغ کردن

(عامیانه) خودستایی کردن، (با سر و صدا) از خود تعریف کردن، به سود خود تبلیغ کردن

blow one's own trumpet

<hr> (با سر و صدا) از خود تعریف کردن، به سود خود تبلیغ کردن

(با سر و صدا) از خود تعریف کردن، به سود خود تبلیغ کردن

blow one's stack

<hr> (امریکا ـ خودمانی) از جا دررفتن، خشمگین شدن، (امریکا - خودمانی) 1- از جا در رفتن، آتشی شدن 2- دیوانه شدن

(امریکا ـ خودمانی) از جا دررفتن، خشمگین شدن، (امریکا - خودمانی) 1- از جا در رفتن، آتشی شدن 2- دیوانه شدن

blow one's top

<hr> معنی : ترکیدن، منفجر شدن، پنجرشدن، پف کردن <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) 1- از جا در رفتن، آتشی شدن 2- دیوانه شدن، 1- (شمع و غیره را) با فوت خاموش کردن، پف کردن 2- فروکش (توفان و غیره)، پنچری، انفجار جای باددررفتن، بیرون دمیدن (بخار و آب و غیره)، پنچری (تایر و غیره)، پکیدن، ترکیدن، سوختن فیوز برق، جشن بزرگ

معنی : ترکیدن، منفجر شدن، پنجرشدن، پف کردن معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) 1- از جا در رفتن، آتشی شدن 2- دیوانه شدن، 1- (شمع و غیره را) با فوت خاموش کردن، پف کردن 2- فروکش (توفان و غیره)، پنچری، انفجار جای باددررفتن، بیرون دمیدن (بخار و آب و غیره)، پنچری (تایر و غیره)، پکیدن، ترکیدن، سوختن فیوز برق،

blow out

blow out balloon

blow out candles

blow out candles on a cake

blow out of proportion

blow out of the water

blow out of water

<hr> معنی : گذشتن، رد شدن <hr> معانی دیگر : 1- (شمع و غیره را) با فوت خاموش کردن، پف کردن 2- فروکش (توفان و غیره)، 1- (در مورد ابر و باران و غیره) برطرف شدن 2- فراموش کردن نوبت کسی، (بدون توجه) رد شدن، طی شدن

معنی : گذشتن، رد شدن معانی دیگر : 1- (شمع و غیره را) با فوت خاموش کردن، پف کردن 2- فروکش (توفان و غیره)، 1- (در مورد ابر و باران و غیره) برطرف شدن 2- فراموش کردن نوبت کسی، (بدون توجه) رد شدن، طی شدن

blow over

blow raspberries

blow raspberry

blow sb's cove

blow smoke

blow somebody off

blow someone off

blow someone way

<hr> گلوله به مغز کسی زدن، مغز کسی را متلاشی کردن، (امریکا ـ خودمانی) غرق در شگفتی کردن، مات و مبهوت کردن

گلوله به مغز کسی زدن، مغز کسی را متلاشی کردن، (امریکا ـ خودمانی) غرق در شگفتی کردن، مات و مبهوت کردن

واژه های حرف "b" - پیشنهاد کاربران