chia seeds

chiang mai

chiasm

chiasm chiasma

<hr> (اعصاب) تقاطع اعصاب بینایی در هیپوتالاموس مغز، کیاسما، (زیست شناسی - در هنگام میوز) نقطه ی تلاقی دو کروموزوم (یا رنگین تن)، pl تش، تقاطع، ضربدر بصری، بافت شناسی امیزش از میان یا از پهنا مثلا درکروموسوم ها

(اعصاب) تقاطع اعصاب بینایی در هیپوتالاموس مغز، کیاسما، (زیست شناسی - در هنگام میوز) نقطه ی تلاقی دو کروموزوم (یا رنگین تن)، pl تش، تقاطع، ضربدر بصری، بافت شناسی امیزش از میان یا از پهنا مثلا درکروموسوم ها

chiasma

chiastic

chibi

<hr> معنی : زیبا، شیک، باب روز <hr> معانی دیگر : (فرانسه) شیک

معنی : زیبا، شیک، باب روز معانی دیگر : (فرانسه) شیک

chic

chica

chicago bulls

chicago school

chicagoan

<hr> معنی : ضد ونقیض گویی، حیله بازی <hr> معانی دیگر : زبان بازی، (با حرف) گول زدن، مغلطه (به ویژه در کارهای حقوق و قضایی)، گول، فند، ضد ونقی­ گویی، مغالطه

معنی : ضد ونقیض گویی، حیله بازی معانی دیگر : زبان بازی، (با حرف) گول زدن، مغلطه (به ویژه در کارهای حقوق و قضایی)، گول، فند، ضد ونقی­ گویی، مغالطه

chicanery

chicco

chichak

chichen soup

chichiko dyspepsia

<hr> معنی : نوزاد، بچه، جوجه <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) جوجه، بچه ی پرنده، (امریکا- خودمانی) دختر، عزیزم

معنی : نوزاد، بچه، جوجه معانی دیگر : (جانور شناسی) جوجه، بچه ی پرنده، (امریکا- خودمانی) دختر، عزیزم

chick

chick film

chick flick

chick lit

chick magnet

chick outline

chick peas

chick store

<hr> معنی : بچه، کمرو، ترسو، جوجه، مرغک، جوجه مرغ، مرد جوان <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) مرغ، خروس (gallus domesticus تیره ی phasianidae)، ماکیان، جوجه ی مرغ، جوجه خروس (اگر خیلی کوچک باشد chick می گویند)، کریشک، گوشت مرغ یا خروس (به ویژه اگر جوان باشد)، (خودمانی) آدم ترسو، بزدل، جوجه ی پرندگان، بچه ی پرندگان، جوان و بی تجربه، ناپخته، تازه کار، (خودمانی) پسر کونی، کوچک و لطیف، (ارتش ـ خودمانی) اصرار به اجرای مقررات جزئی و بی معنی، پایبند مقررات دست و پاگیر، ترسیدن، بزدلی از خود نشان دادن، جوجه مره، پرنده کوچک، ناازموده

معنی : بچه، کمرو، ترسو، جوجه، مرغک، جوجه مرغ، مرد جوان معانی دیگر : (جانور شناسی) مرغ، خروس (gallus domesticus تیره ی phasianidae)، ماکیان، جوجه ی مرغ، جوجه خروس (اگر خیلی کوچک باشد chick می گویند)، کریشک، گوشت مرغ یا خروس (به ویژه اگر جوان باشد)، (خودمانی) آدم ترسو، بزدل، جوجه ی پرندگان، بچه ی پرند

chicken

chicken and egg problem

<hr> (در اصل: این پرسش که آیا مرغ اول به وجود آمده یا تخم مرغ ؟) اشکال در شناخت علت و معلول

(در اصل: این پرسش که آیا مرغ اول به وجود آمده یا تخم مرغ ؟) اشکال در شناخت علت و معلول

chicken and egg situation

chicken ball

<hr> رجوع شود به: pigeon breast، قوزسینه، برامدگی عظم قصیااستخوان سینه

رجوع شود به: pigeon breast، قوزسینه، برامدگی عظم قصیااستخوان سینه

chicken breast

chicken breast fillet

chicken egg

chicken farm

<hr> مرغدانه، خوراک مرغ، مبلغ ناچیز، غذای جوجه

مرغدانه، خوراک مرغ، مبلغ ناچیز، غذای جوجه

chicken feed

chicken feed bin

<hr> سد کردن پى در پى راه مدافع( فوتبال امریکایى) ورزش : سد کردن پى در پى راه مدافع

سد کردن پى در پى راه مدافع( فوتبال امریکایى) ورزش : سد کردن پى در پى راه مدافع

chicken fight

chicken fingers

chicken foot

chicken game theory

<hr> بزدل، ترسو، کم جرات (chicken-livered هم می گویند)، کم دل وجرات، ترسو، بزدل، کمرو

بزدل، ترسو، کم جرات (chicken-livered هم می گویند)، کم دل وجرات، ترسو، بزدل، کمرو

واژه های حرف "c" - پیشنهاد کاربران