<hr> معنی : فداکارانه، صمیمانه، عبادتی، بافداکاری <hr> معانی دیگر : نیایشی، مذهبی، وابسته به نماز و دعا

معنی : فداکارانه، صمیمانه، عبادتی، بافداکاری معانی دیگر : نیایشی، مذهبی، وابسته به نماز و دعا

devotional

<hr> معنی : خوردن، بلعیدن، حریصانه خوردن <hr> معانی دیگر : اوباردن، اوباشتن، باولع خوردن، لمباندن، (با خشونت و شدت) نابود کردن، در کام خود فرو بردن، فراگرفتن، (با ولع) گوش کردن، نگریستن، دریافتن، سراپای وجود کسی را فراگرفتن، فرو بردن

معنی : خوردن، بلعیدن، حریصانه خوردن معانی دیگر : اوباردن، اوباشتن، باولع خوردن، لمباندن، (با خشونت و شدت) نابود کردن، در کام خود فرو بردن، فراگرفتن، (با ولع) گوش کردن، نگریستن، دریافتن، سراپای وجود کسی را فراگرفتن، فرو بردن

devour

devouring

<hr> معنی : عابد، مذهبی، دین دار <hr> معانی دیگر : (بسیار مذهبی) پارسا، زاهد، متدین، مومن، متعصب، (رعایت کننده ی حرمت مقدسات) پرخضوع و خشوع، از ته دل، صمیمانه، قلبی، صادق، صمیمی، اهل اخلاص، صدیق، بی شیله پیله، پارسا منش

معنی : عابد، مذهبی، دین دار معانی دیگر : (بسیار مذهبی) پارسا، زاهد، متدین، مومن، متعصب، (رعایت کننده ی حرمت مقدسات) پرخضوع و خشوع، از ته دل، صمیمانه، قلبی، صادق، صمیمی، اهل اخلاص، صدیق، بی شیله پیله، پارسا منش

devout

devout muslim

<hr> دیندارانه، پرهیزکارانه، خالصانه

دیندارانه، پرهیزکارانه، خالصانه

devoutly

devrim

devsecops

devulcanisation

dew bow

dew cap

dew life

dew point corrosion

dew trap

<hr> علوم مهندسى : اب گیرى

dewatering

<hr> علوم مهندسى : زدودن موم اندود

علوم مهندسى : زدودن موم اندود

dewax

dewaxed

dewaxing

dewcell

<hr> (جانورشناسی - برآمدگی شاخی بالای سم حیوانات سم دار و بالای پنجه ی برخی جانوران مانند سگ) سم وار

(جانورشناسی - برآمدگی شاخی بالای سم حیوانات سم دار و بالای پنجه ی برخی جانوران مانند سگ) سم وار

dewclaw

dewetting

deworming

dewpoint

dewpoint formula

dewpoint front

dewpoint temperature

<hr> خوش باور، خوشبین، پاکدل، خوش نیت، معصوم و پاک چون کودک، بی گناه

خوش باور، خوشبین، پاکدل، خوش نیت، معصوم و پاک چون کودک، بی گناه

dewy eyed

dex aggregator

dex aggregators

dexterities

<hr> معنی : چابکی، مهارت، چالاکی، تردستی، زبر دستی، سبکدستی <hr> معانی دیگر : چیره دستی

معنی : چابکی، مهارت، چالاکی، تردستی، زبر دستی، سبکدستی معانی دیگر : چیره دستی

dexterity

dexterity home

<hr> معنی : ماهر، زبر دست، زرنگ، چیره دست، چابک، چالاک، سریع، سریع العمل <hr> معانی دیگر : تردست، چست، پرفن، چیره دستانه، ماهرانه، زبردستانه

معنی : ماهر، زبر دست، زرنگ، چیره دست، چابک، چالاک، سریع، سریع العمل معانی دیگر : تردست، چست، پرفن، چیره دستانه، ماهرانه، زبردستانه

dexterous

<hr> رجوع شود به: dextrorotatory

dextro

dextrocardia

dextrocular

dextrogastria

dextromanual

dextromethorphan

<hr> راست گردی، راست گردش، چرخش به راست، گردش بطرف قطب راست

راست گردی، راست گردش، چرخش به راست، گردش بطرف قطب راست

dextrorotation

<hr> راست گرد، راست گردشی وابسته به چرخش به سوی راست (به ویژه: ماده ای که نور قطبی شده را به سوی راست یا موافق حرکت عقربه ی ساعت منحرف می کند) (dextrorotary هم می گویند)

راست گرد، راست گردشی وابسته به چرخش به سوی راست (به ویژه: ماده ای که نور قطبی شده را به سوی راست یا موافق حرکت عقربه ی ساعت منحرف می کند) (dextrorotary هم می گویند)

dextrorotatory

dextrose equivalent

<hr> معنی : ماهر، زبر دست، چیره دست، چالاک <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: dexterous

معنی : ماهر، زبر دست، چیره دست، چالاک معانی دیگر : رجوع شود به: dexterous

واژه های حرف "d" - پیشنهاد کاربران