diff

diffentiated

diffeomorphic

diffeomorphic manifolds

diffeomorphism

<hr> معنی : اختلاف داشتن، تفاوت داشتن، متمایز بودن، فرق داشتن <hr> معانی دیگر : (معمولا با: from) فرق داشتن با، تفاوت داشتن با، متفاوت بودن، فروریدن، دگرسان بودن، ناسان بودن، اختلاف نظر داشتن، ناسان اندیشیدن، مخالف هم بودن، ناهمدل بودن، کیاگن بودن

معنی : اختلاف داشتن، تفاوت داشتن، متمایز بودن، فرق داشتن معانی دیگر : (معمولا با: from) فرق داشتن با، تفاوت داشتن با، متفاوت بودن، فروریدن، دگرسان بودن، ناسان بودن، اختلاف نظر داشتن، ناسان اندیشیدن، مخالف هم بودن، ناهمدل بودن، کیاگن بودن

differ

differed

differed payment

differemial scanning calorimetry

differenatial

<hr> معنی : تمیز، تفاضل، فرق، اختلاف، تفاوت، مابهالتفاوت <hr> معانی دیگر : فرور، ناسانی، دگرسانی، ناهمسانی، وابر، توفیر، نابرابری، تمایز، از هم جدایی، اختلاف نظر، ناهم اندیشی، ناسان اندیشی، مخالفت، دگرگونی، تغییر، (ریاضی) تفاضل، مانده، باقی مانده، بقیه، وابرد، مشاجره، دعوا، مرافعه، کشمکش، (منطق) فصل، (نادر) متفاوت کردن، ناسان کردن، نابرابر کردن، (نادر) متمایز کردن، مشخص کردن، (نادر) از هم تمیز دادن، بازشناختن

معنی : تمیز، تفاضل، فرق، اختلاف، تفاوت، مابهالتفاوت معانی دیگر : فرور، ناسانی، دگرسانی، ناهمسانی، وابر، توفیر، نابرابری، تمایز، از هم جدایی، اختلاف نظر، ناهم اندیشی، ناسان اندیشی، مخالفت، دگرگونی، تغییر، (ریاضی) تفاضل، مانده، باقی مانده، بقیه، وابرد، مشاجره، دعوا، مرافعه، کشمکش، (منطق) فصل، (نادر) م

difference

difference equations

difference frequency generation

difference in differences

difference of opinion

difference threshold

differences

differences training

differencing

<hr> معنی : غیر، مغایر، مختلف، متفاوت، متنوع، متمایز <hr> معانی دیگر : (با: from و [عامیانه ] than و [انگلیس ] to) متفاوت، ناسان، ناهمسان، وابر، ناساز، نابرابر، دگرسان، جدا، مشخص، گوناگون، چندین، دیگر، دیگری، غیرعادی، ناهنجار، نابهنجار، خاص

معنی : غیر، مغایر، مختلف، متفاوت، متنوع، متمایز معانی دیگر : (با: from و [عامیانه ] than و [انگلیس ] to) متفاوت، ناسان، ناهمسان، وابر، ناساز، نابرابر، دگرسان، جدا، مشخص، گوناگون، چندین، دیگر، دیگری، غیرعادی، ناهنجار، نابهنجار، خاص

different

<hr> (انگلیس) بسیار متفاوت، بسیار ناهمانند

(انگلیس) بسیار متفاوت، بسیار ناهمانند

different as chalk and cheese

different beasts

different bet ween festival and ceremonies

different colored

different degrees

different from

different from others

different home

different kettle of fish

different kinds of

different orbits

different parts of the world

different physical forms

different places

different sentences

different story

different strokes for different folks

different strokes for diffrent folks

different ways

<hr> معنی : وزن، وجه امتیاز <hr> معانی دیگر : (منطق) وجه تمایز، ویژگی ممتاز، علامت

معنی : وزن، وجه امتیاز معانی دیگر : (منطق) وجه تمایز، ویژگی ممتاز، علامت

differentia

differentia specifica

<hr> معنی : قابل تشخیص، فرق گذاشتنی، تشخیص پذیر <hr> معانی دیگر : تمایز پذیر، تفکیک پذیر، جدایی پذیر -2(ریاضی) قابل مشتق گیری، قابل دیفرانسیل گیری، مشتق پذیر، ناسان پذیر

معنی : قابل تشخیص، فرق گذاشتنی، تشخیص پذیر معانی دیگر : تمایز پذیر، تفکیک پذیر، جدایی پذیر -2(ریاضی) قابل مشتق گیری، قابل دیفرانسیل گیری، مشتق پذیر، ناسان پذیر

differentiable

differentiable semigroup

<hr> معنی : دیفرانسیل، مشتقه، تفاضلی، افتراقی، تشخیص دهنده، دارای ضریب متغیر <hr> معانی دیگر : متفاوت، ناسان، ناهمسان، متمایز کننده، (مکانیک) دنده ی دیفرانسیل، دنده ی ناسانگر، (ریاضی) دیفرانسیل، دیفرانسیلی، فاضله، وابردی، ناسانی، ناهمسانی، تفاوت، فرور، دگرسانی، (ریاضی) وابرد، جدایشی

معنی : دیفرانسیل، مشتقه، تفاضلی، افتراقی، تشخیص دهنده، دارای ضریب متغیر معانی دیگر : متفاوت، ناسان، ناهمسان، متمایز کننده، (مکانیک) دنده ی دیفرانسیل، دنده ی ناسانگر، (ریاضی) دیفرانسیل، دیفرانسیلی، فاضله، وابردی، ناسانی، ناهمسانی، تفاوت، فرور، دگرسانی، (ریاضی) وابرد، جدایشی

واژه های حرف "d" - پیشنهاد کاربران