differential attacks

differential backup

differential centrifugation

<hr> (زمین شناسی) هم فشردگی ناسان، هم فشردگی ناهمسان

(زمین شناسی) هم فشردگی ناسان، هم فشردگی ناهمسان

differential compaction

differential cryptanalysis

differential diagnosis

differential evolution

differential form

differential gene expression

differential inclusion

differential inequality

differential input impedance

differential linear attack

differential media

differential medium

differential privacy

differential relaxation

differential scanning calorimetry

differential signaling

differential splicing

differential temperature cell

differential viscosity

differential weathering

differentially

<hr> معنی : مشتق گرفتن، فرق قائل شدن، دیفرانسیل تشکیل دادن <hr> معانی دیگر : نابرابر کردن، ناهمسان کردن، متفاوت کردن، دگرسان کردن، فرور کردن، (از هم) متمایز کردن، ویژه سازی کردن، تمیز دادن، جدا کردن، (از هم) تشخیص دادن، فرق گذاشتن (بین)، تبعیض قایل شدن، (ریاضی) مشتق گیری کردن، وابرد گرفتن

معنی : مشتق گرفتن، فرق قائل شدن، دیفرانسیل تشکیل دادن معانی دیگر : نابرابر کردن، ناهمسان کردن، متفاوت کردن، دگرسان کردن، فرور کردن، (از هم) متمایز کردن، ویژه سازی کردن، تمیز دادن، جدا کردن، (از هم) تشخیص دادن، فرق گذاشتن (بین)، تبعیض قایل شدن، (ریاضی) مشتق گیری کردن، وابرد گرفتن

differentiate

differentiated

differentiated data cluster

differentiated leukocytes count

differentiates

differentiating

differentiating diagnostic

<hr> معنی : تفکیک، مشتق گیری، فرق گذاری، فرق گذاشتن، تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر <hr> معانی دیگر : تمایز، ویژه سازی، ناسان نمایی، بازشناخت، جداسازی، تشخیص، ناسان سازی، ناهمسان سازی، دگرسان سازی، (ریاضی) مشتق گیری، وابرد گیری

معنی : تفکیک، مشتق گیری، فرق گذاری، فرق گذاشتن، تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر معانی دیگر : تمایز، ویژه سازی، ناسان نمایی، بازشناخت، جداسازی، تشخیص، ناسان سازی، ناهمسان سازی، دگرسان سازی، (ریاضی) مشتق گیری، وابرد گیری

differentiation

differentiation effect

differentiator

<hr> معنی : بطور متفاوت، بطریق دیگر <hr> معانی دیگر : otherwise : بطریق دیگر

معنی : بطور متفاوت، بطریق دیگر معانی دیگر : otherwise : بطریق دیگر

differently

differently from

differing

differnt

differntiation

differntly

difficalty

<hr> معنی : غامض، ژرف، سخت، دشوار، پر زحمت، سخت گیر، پر دردسر، مشکل، صعب، معضل، گرفتگیر، پر اشکال <hr> معانی دیگر : نهمار، بغرنج، پرمخمصه، پرگرفتاری، بدقلق، دیرپسند، ناتو، سخت معامله، غد

معنی : غامض، ژرف، سخت، دشوار، پر زحمت، سخت گیر، پر دردسر، مشکل، صعب، معضل، گرفتگیر، پر اشکال معانی دیگر : نهمار، بغرنج، پرمخمصه، پرگرفتاری، بدقلق، دیرپسند، ناتو، سخت معامله، غد

واژه های حرف "d" - پیشنهاد کاربران