don't you talk back to me

don'ts

don'т вe a dυммy тo looĸ aт нιм drυnĸ

don`t fast

<hr> خودتو به کوچه علی چپ نزن

خودتو به کوچه علی چپ نزن

don`t look the other way

donaled

<hr> (اسطوره ژرمنی) دونار (دارگونه یا الهه ی تندر که برابر است با thor در اسطوره نورس norse)

(اسطوره ژرمنی) دونار (دارگونه یا الهه ی تندر که برابر است با thor در اسطوره نورس norse)

donar

donat blood

<hr> معنی : بخشیدن، هدیه دادن، اهداء کردن، هبه کردن <hr> معانی دیگر : بخشیدن (به ویژه در امور خیریه و عام المنفعه)، دادن، اهدا کردن، پیشکش کردن، ارمغانیدن، به ارمغان دادن، واگذار کردن

معنی : بخشیدن، هدیه دادن، اهداء کردن، هبه کردن معانی دیگر : بخشیدن (به ویژه در امور خیریه و عام المنفعه)، دادن، اهدا کردن، پیشکش کردن، ارمغانیدن، به ارمغان دادن، واگذار کردن

donate

donate biood

donate blood

donated

donated blood

<hr> دوناتلو (تندیس گر ایتالیایی)

دوناتلو (تندیس گر ایتالیایی)

donatello

donateware

donating

<hr> معنی : اهداء، دهش، عطا، عطیه <hr> معانی دیگر : اهدا، دادن، بخشش، پیشکش، هرچیز اهدایی، مبلغ اهدا شده

معنی : اهداء، دهش، عطا، عطیه معانی دیگر : اهدا، دادن، بخشش، پیشکش، هرچیز اهدایی، مبلغ اهدا شده

donation

donationg

donations

donaut

donda

<hr> معنی : انجام شده، وقوع یافته <hr> معانی دیگر : (اسم مفعول فعل: do) انجام شده، کرده، پایان یافته، پخته، (از نظر اجتماعی) قابل قبول، پسندیده، (عامیانه) باشه، قبول، با کمال میل، (عامیانه) 1- مرده، نابود، تباه 2- وازده، به درد نخور، شکست خورده، بازگشت شود به do

معنی : انجام شده، وقوع یافته معانی دیگر : (اسم مفعول فعل: do) انجام شده، کرده، پایان یافته، پخته، (از نظر اجتماعی) قابل قبول، پسندیده، (عامیانه) باشه، قبول، با کمال میل، (عامیانه) 1- مرده، نابود، تباه 2- وازده، به درد نخور، شکست خورده، بازگشت شود به do

done

done a long time

done and done

done and dusted

done dropped

done for

done in

done thing

done time

done to a turn

done up

done with

donen

doneness

doner

doner kebab

<hr> (صدای ناقوس بزرگ) دانگ، دنگ، دانگ (یگان پول کشور ویتنام) (رجوع شود به: money)، (خودمانی - ناپسندیده) کیر، دست خر

(صدای ناقوس بزرگ) دانگ، دنگ، دانگ (یگان پول کشور ویتنام) (رجوع شود به: money)، (خودمانی - ناپسندیده) کیر، دست خر

dong

dongle

dongy mongy

<hr> معنی : سیاه چال، مزبله دان <hr> معانی دیگر : (بخش درونین و مستحکم دژ یا قلعه) درون دژ، dungeon : سیاه چال

معنی : سیاه چال، مزبله دان معانی دیگر : (بخش درونین و مستحکم دژ یا قلعه) درون دژ، dungeon : سیاه چال

donjon

<hr> معنی : الاغ، خر، ادم نادان و کودن <hr> معانی دیگر : آدم احمق، کندذهن، سرسخت، الاغ (ass هم می گویند)، الاه

معنی : الاغ، خر، ادم نادان و کودن معانی دیگر : آدم احمق، کندذهن، سرسخت، الاغ (ass هم می گویند)، الاه

donkey

donkey jacket

donkey show

<hr> معنی : کارهای عادی و روزمره، خرکاری <hr> معانی دیگر : خرکاری (به ویژه کاری که پست و تکراری یا شاق باشد)، کارهای عادی وروزمره، خرکاری

معنی : کارهای عادی و روزمره، خرکاری معانی دیگر : خرکاری (به ویژه کاری که پست و تکراری یا شاق باشد)، کارهای عادی وروزمره، خرکاری

واژه های حرف "d" - پیشنهاد کاربران