erda

ereader

ereate

<hr> معنی : برزخ یا عالم ظلمات <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) اربوس (دالان تاریک جهنم یا hades)، افسانه یونان برز&nbsp; یا عالم ظلمات

معنی : برزخ یا عالم ظلمات معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) اربوس (دالان تاریک جهنم یا hades)، افسانه یونان برز یا عالم ظلمات

erebus

<hr> معنی : راست، قائم، راست کردن، بناء کردن، ساختمان کردن، افراشتن، بر پا کردن، نصب کردن <hr> معانی دیگر : شق، برخاسته، بلند (شده)، عمود، سیخ، افراخته، سهی، استاده، استوان، (ساختمان یا دیوار و غیره) ساختن، بنا کردن، ایجاد کردن، به وجود آوردن، سیخ کردن، افراختن، بلند کردن، ایستاندن، آهیختن، بیرون زده، سیخ سیخ، (قدیمی) سرحال، سرزنده، شادوخرم، (قدیمی) هشیار، مواظب، برقرار کردن (جلسه و غیره)، گردآوردن، (قدیمی) تاسیس کردن، بنیان نهادن، (هندسه) عمود کردن (خط عمود یا شکل و غیره را بر خط افقی رسم کردن)، عمودی، شق شدن

معنی : راست، قائم، راست کردن، بناء کردن، ساختمان کردن، افراشتن، بر پا کردن، نصب کردن معانی دیگر : شق، برخاسته، بلند (شده)، عمود، سیخ، افراخته، سهی، استاده، استوان، (ساختمان یا دیوار و غیره) ساختن، بنا کردن، ایجاد کردن، به وجود آوردن، سیخ کردن، افراختن، بلند کردن، ایستاندن، آهیختن، بیرون زده، سیخ سیخ

erect

erect eyepiece

erecte

erected

erected a barrier

<hr> شق شدنی (به ویژه بافت هایی که در اثر انباشتگی خون شق می شوند مانند بافت های آلت تناسلی)، شق پذیر، نعوظ پذیر، راست شو، راست شدنی، سی&nbsp; شدنی، قابل نعوظ، راست کردنی، بلندکردنی، نصب کردنی، قابل نصب

شق شدنی (به ویژه بافت هایی که در اثر انباشتگی خون شق می شوند مانند بافت های آلت تناسلی)، شق پذیر، نعوظ پذیر، راست شو، راست شدنی، سی شدنی، قابل نعوظ، راست کردنی، بلندکردنی، نصب کردنی، قابل نصب

erectile

erectile dysfunction

erecting lens

<hr> معنی : ساختمان، نصب <hr> معانی دیگر : بناسازی، ساختن، ساخته شدن، برپاسازی، احداث، تاسیس، استوار داشت، برپاداشت، (آلت تناسلی) شقی، شق شدگی، بلند شدگی، نعوظ

معنی : ساختمان، نصب معانی دیگر : بناسازی، ساختن، ساخته شدن، برپاسازی، احداث، تاسیس، استوار داشت، برپاداشت، (آلت تناسلی) شقی، شق شدگی، بلند شدگی، نعوظ

erection

erectophile

<hr> معنی : بانی، بناء کننده، عضله نعوظی <hr> معانی دیگر : (عضله ی) شق کننده، بلند کننده، بناکننده

معنی : بانی، بناء کننده، عضله نعوظی معانی دیگر : (عضله ی) شق کننده، بلند کننده، بناکننده

erector

erector spinae

erectus

eren

eren yeager

ereyesterday

erfan

erfan rezaei

erfolgen

<hr> (فیزیک) ارگ (کار انجام شده توسط یک dyne در فاصله ی یک سانتی متر)، (صحرای شنی و پر تپه) شن بیابان، ماسه زار، شن زار

(فیزیک) ارگ (کار انجام شده توسط یک dyne در فاصله ی یک سانتی متر)، (صحرای شنی و پر تپه) شن بیابان، ماسه زار، شن زار

erga omnes

erganomic

ergaster

ergative

ergative case

ergatocracy

ergodic

ergodic hypothesis

ergodicity

ergogenic

ergogenic aid

ergometry

ergonomic

ergonomically

<hr> (زیست شناسی - مکانیک - علم تلفیق کار و شرایط کار با ویژگی ها و نیازهای انسانی) کارپژوهی

(زیست شناسی - مکانیک - علم تلفیق کار و شرایط کار با ویژگی ها و نیازهای انسانی) کارپژوهی

ergonomics

ergonomy

ergophobia

ergosphere

<hr> معنی : ارجوت <hr> معانی دیگر : (کشاورزی)، سیخک (توده ی سفت شده ی قارچ انگلی به ویژه قارچ های جنس claviceps که آفت چاودار و سایر غلاتند)، بیماری چاودار، (داروسازی) ارگوت (دارویی که از توده های سفت شده ی این قارچ ها به دست می آید و در امراض زنانه کاربرد دارد)، سگاله، مر­

معنی : ارجوت معانی دیگر : (کشاورزی)، سیخک (توده ی سفت شده ی قارچ انگلی به ویژه قارچ های جنس claviceps که آفت چاودار و سایر غلاتند)، بیماری چاودار، (داروسازی) ارگوت (دارویی که از توده های سفت شده ی این قارچ ها به دست می آید و در امراض زنانه کاربرد دارد)، سگاله، مر­

ergot

ergotherapy

<hr> اسم خاص مذکر (erik هم می نویسند) (مونث آن: erika و erica)، خون بهای ایرلندی درتاریخ

اسم خاص مذکر (erik هم می نویسند) (مونث آن: erika و erica)، خون بهای ایرلندی درتاریخ

eric

eric schmidt

<hr> معنی : جاروب، خلنگ، بته ابو حدار <hr> معانی دیگر : اسم خاص مونث (erika هم می نویسند)

معنی : جاروب، خلنگ، بته ابو حدار معانی دیگر : اسم خاص مونث (erika هم می نویسند)

واژه های حرف "e" - پیشنهاد کاربران