<hr> نیم کشند (زمان میان جزر و مد)، حالت وسط جزر ومد

نیم کشند (زمان میان جزر و مد)، حالت وسط جزر ومد

half tide

half tide level

<hr> (فوتبال و غیره) هافتایم، استراحت بین دو نیمه مسابقه، نصف وقت، نیم وقت، فوتبال نیمه بازی

(فوتبال و غیره) هافتایم، استراحت بین دو نیمه مسابقه، نصف وقت، نیم وقت، فوتبال نیمه بازی

half time

half to death

half toroidal continuously variable transmission

<hr> (وسیله ی نقلیه یا زره پوشی که به جای چرخ عقب دو چرخ زنجیری تانک مانند دارد)

(وسیله ی نقلیه یا زره پوشی که به جای چرخ عقب دو چرخ زنجیری تانک مانند دارد)

half track

<hr> سخن نیم راست، حقیقت ناقص سخن نیم راست

سخن نیم راست، حقیقت ناقص سخن نیم راست

half truth

half up

half wave rectification

half width

half width method

<hr> کم ذوق، ادم احمق ونادان، ابله، کودن

کم ذوق، ادم احمق ونادان، ابله، کودن

half wit

half with

half yearly

<hr> معنی : هافبک، بازیکن میانه، میان بازیکن <hr> معانی دیگر : (فوتبال امریکایی - فوتبال) هافبک، بازیکن خط میانی، فوتبال میان بازیکن، (دربازى فوتبال ) میان بازى کن، میان

معنی : هافبک، بازیکن میانه، میان بازیکن معانی دیگر : (فوتبال امریکایی - فوتبال) هافبک، بازیکن خط میانی، فوتبال میان بازیکن، (دربازى فوتبال ) میان بازى کن، میان

halfback

halfcut

halfling

halfpipe

halfsib

halfsib mating

halftime half time

<hr> معنی : نیمه راه، نصفه کاره، نیم راه، اندکی <hr> معانی دیگر : نصف راه، در وسط هر چیز، ناتمام، نیمه تمام، ناقص

معنی : نیمه راه، نصفه کاره، نیم راه، اندکی معانی دیگر : نصف راه، در وسط هر چیز، ناتمام، نیمه تمام، ناقص

halfway

halfway around

halfway around the world

halfway between

halfway crook

halfway friend

<hr> منزل نیمه راه (مثلا در مسافرت)

منزل نیمه راه (مثلا در مسافرت)

halfway house

halfway line

halfway there

halfway through

haliaeetus leucoryphus

<hr> معنی : نوعی ماهی پهن بزرگ، هالیبوت <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی هالیبوت (جنس hippoglossus از تیره ی pleuronectidae - بومی آبهای شمالی به ویژه شمال اقیانوس اطلس)

معنی : نوعی ماهی پهن بزرگ، هالیبوت معانی دیگر : (جانور شناسی) ماهی هالیبوت (جنس hippoglossus از تیره ی pleuronectidae - بومی آبهای شمالی به ویژه شمال اقیانوس اطلس)

halibut

haliday

<hr> معنی : گند دهان، تنفس بدبو <hr> معانی دیگر : (بوی بد دهان) پیاستو

معنی : گند دهان، تنفس بدبو معانی دیگر : (بوی بد دهان) پیاستو

halitosis

halk

<hr> معنی : راهرو، تالار، دالان، سالن، اتاق بزرگ، سال <hr> معانی دیگر : (در اصل) تالار اصلی کاخ (که مهمانی ها و بازی و رقص در آن برگزار می شد)، شبستان کاخ، سرا، سرمنزل، (گاهی h بزرگ) ساختمان اصلی (سازمان یا بنگاه و غیره)، (گاهی h بزرگ) خوابگاه دانشگاه، کافه تریا یا رستوران دانشگاه، خورشگاه، ساختمانی که کلاس ها در آن قرار دارند، سرسرا، کریاس، دهلیز، تالار همگانی، سالن عمومی، آمفی تئاتر، محل گردهمایی، اتاق اجتماعات، تالار غذاخوری، عمارت

معنی : راهرو، تالار، دالان، سالن، اتاق بزرگ، سال معانی دیگر : (در اصل) تالار اصلی کاخ (که مهمانی ها و بازی و رقص در آن برگزار می شد)، شبستان کاخ، سرا، سرمنزل، (گاهی h بزرگ) ساختمان اصلی (سازمان یا بنگاه و غیره)، (گاهی h بزرگ) خوابگاه دانشگاه، کافه تریا یا رستوران دانشگاه، خورشگاه، ساختمانی که کلاس ه

hall

hall ic

hall monitor

<hr> (امریکا) تالار افتخار (تالاری که در آن مجسمه یا نام مشاهیر رشته ی ویژه ای را قرار می دهند)

(امریکا) تالار افتخار (تالاری که در آن مجسمه یا نام مشاهیر رشته ی ویژه ای را قرار می دهند)

hall of fame

hall of residence

hall pass

hallafi

halleluiah

halleluja

<hr> معنی : تسبیح <hr> معانی دیگر : هللویا یعنی خدا را حمد باد

معنی : تسبیح معانی دیگر : هللویا یعنی خدا را حمد باد

واژه های حرف "h" - پیشنهاد کاربران