hedging funds

hedging instruments

hedging risk

hedgyhog

hedi

hedone

hedonia

<hr> معنی : مربوط بخوشی ولذت <hr> معانی دیگر : وابسته به لذت

معنی : مربوط بخوشی ولذت معانی دیگر : وابسته به لذت

hedonic

hedonic motivation

hedonic pricing

hedonic product

hedonic treadmill

<hr> (بخشی از روانشناسی که با احساس های خوشایند و ناخوشایند سر و کار دارد) خوشی شناسی، اصول خوشی ولذت

(بخشی از روانشناسی که با احساس های خوشایند و ناخوشایند سر و کار دارد) خوشی شناسی، اصول خوشی ولذت

hedonics

<hr> (فلسفه - این عقیده: خوشی بهترین خوبی دنیاست و می تواند بهترین انگیزه ی عمل باشد) لذت گرایی، (روان شناسی - این عقیده: انگیزه ی اعمال انسان گریز از درد و دستیابی به خوشی است) لذت جویی، خوشی گرایی، فلسفه خوشی پرستی وتمتع از لذایذ دنیای زودگذر

(فلسفه - این عقیده: خوشی بهترین خوبی دنیاست و می تواند بهترین انگیزه ی عمل باشد) لذت گرایی، (روان شناسی - این عقیده: انگیزه ی اعمال انسان گریز از درد و دستیابی به خوشی است) لذت جویی، خوشی گرایی، فلسفه خوشی پرستی وتمتع از لذایذ دنیای زودگذر

hedonism

<hr> کسیکه معتقدباصول باشد

hedonist

<hr> معنی : مربوط بخوشی ولذت <hr> معانی دیگر : روانشناسى : لذت جویانه

معنی : مربوط بخوشی ولذت معانی دیگر : روانشناسى : لذت جویانه

hedonistic

hedonistic psychology

hedquarters

hedrochory

<hr> hedron_ پسوند (اسم ساز): وجه،رویه،سطح [hexahedron]

hedron_ پسوند (اسم ساز): وجه،رویه،سطح [hexahedron]

hedron

hedwig

heebie jeebies

<hr> معنی : رعایت، اعتناء، توجه، مراعات، ملاحظه کردن، اعتناء کردن به، محل گذاشتن به <hr> معانی دیگر : (به پند یا هشدار یا اخطار و غیره) گوش فرادادن، پروا کردن، اعتنا کردن، ارزش داد کردن، توجه کردن، باک داشتن، وقع گذاری، ارزش دادن، حرف شنوی، ملاحظه، اعتناکردن به

معنی : رعایت، اعتناء، توجه، مراعات، ملاحظه کردن، اعتناء کردن به، محل گذاشتن به معانی دیگر : (به پند یا هشدار یا اخطار و غیره) گوش فرادادن، پروا کردن، اعتنا کردن، ارزش داد کردن، توجه کردن، باک داشتن، وقع گذاری، ارزش دادن، حرف شنوی، ملاحظه، اعتناکردن به

heed

heed call

<hr> معنی : بی پروا، غافل <hr> معانی دیگر : بی اعتنا، بی توجه، حرف نشنو

معنی : بی پروا، غافل معانی دیگر : بی اعتنا، بی توجه، حرف نشنو

heedless

<hr> معنی : عقب، ته، پاشنه، پاشنه جوراب، پشت سم، پاهای عقب، پاشنه کف، پاشنه گذاشتن، یک ور شدن، کج شدن، مسلح کردن <hr> معانی دیگر : پاشنه ی کفش، پاشنه ی جوراب، نیروی خرد کننده، نیروی ستمگر، با پاشنه ی پا (یا کفش) زدن یا فشردن، پاشنه مال کردن، پامال کردن، با پاشنه راندن، (از نزدیک کسی را) تعقیب کردن، (از نزدیک) دنباله روی کردن، (عامیانه) پول دادن به، وسیله دادن به، مسلح کردن یا شدن، پاشنه ی کفش را تعمیر کردن، پاشنه ی پا، پا شنا، بسل، (در جانوران) پشت سم، پشت پا، هر چیز پاشنه مانند: سر و ته نان ساندویچی، پوست پنیر هلندی، پاشنه ی دست (کف دست در مجاورت شست)، بخش پایین دیرک یا تیر کشتی، مقدار کم آشامیدنی که ته بطری باقیمانده باشد، (عامیانه) آدم رذل، آدم بی وجدان، آدم بی غیرت، (رقص) پاشنه ها را به طور آهنگین حرکت دادن، پایکوبی کردن، (به ویژه در مورد کشتی) به یکسو خم شدن، لم دادن، خم شدگی، تمایل، کژی، کژ (یا مایل) کردن، به یکسو خم کردن، میزان خم شدگی (کشتی یا قایق و غیره)، درجمع پاهای عقب جانوران، پاشنه گذاشتن به

معنی : عقب، ته، پاشنه، پاشنه جوراب، پشت سم، پاهای عقب، پاشنه کف، پاشنه گذاشتن، یک ور شدن، کج شدن، مسلح کردن معانی دیگر : پاشنه ی کفش، پاشنه ی جوراب، نیروی خرد کننده، نیروی ستمگر، با پاشنه ی پا (یا کفش) زدن یا فشردن، پاشنه مال کردن، پامال کردن، با پاشنه راندن، (از نزدیک کسی را) تعقیب کردن، (از نزدیک)

heel

heel and toe wear

heel boom

heel over

heel raise

heel region

heeling deviation

heeling error

heeling heel

heeling moment

heeling tank

heels

heelys

heent

hefoughtcholea

<hr> معنی : قوی، سنگین، ثقیل <hr> معانی دیگر : پر وزن، نیرومند، درشت اندام، پرزور، محکم، جانانه، مردافکن، مقدار زیاد، (عامیانه)

معنی : قوی، سنگین، ثقیل معانی دیگر : پر وزن، نیرومند، درشت اندام، پرزور، محکم، جانانه، مردافکن، مقدار زیاد، (عامیانه)

hefty

hefty trust fund

<hr> وابسته به هگل (فیلسوف آلمانی)، هگلی

وابسته به هگل (فیلسوف آلمانی)، هگلی

hegelian

<hr> هگل گرایی، آیین هگل، هگلیسم

هگل گرایی، آیین هگل، هگلیسم

hegelianism

hegemon

hegemonic

hegemonical

<hr> (سیاست گسترش نفوذ و قدرت در دیگر کشورها) چیره گری،چیرگرایی،تسلط گرایی

(سیاست گسترش نفوذ و قدرت در دیگر کشورها) چیره گری،چیرگرایی،تسلط گرایی

واژه های حرف "h" - پیشنهاد کاربران