histopathologic

histopathological

<hr> (زیست شناسی - آسیب شناسی بافت ها) بافت آسیب شناسی، مبحک امرا­ بافتی

(زیست شناسی - آسیب شناسی بافت ها) بافت آسیب شناسی، مبحک امرا­ بافتی

histopathology

histophyly

histophysiology

<hr> معنی : مورخ، تاریخ دان، تاریخ نویس، تاریخ گزار <hr> معانی دیگر : تاری&nbsp; نویس، تاری&nbsp; دان، تاری&nbsp; گزار

معنی : مورخ، تاریخ دان، تاریخ نویس، تاریخ گزار معانی دیگر : تاری نویس، تاری دان، تاری گزار

historian

historians

<hr> معنی : تاریخی، مبنی بر تاریخ <hr> معانی دیگر : مهم، سرنوشت ساز، تاریخ ساز، مهمند، مشهور، معروف، مبنی بر تاری

معنی : تاریخی، مبنی بر تاریخ معانی دیگر : مهم، سرنوشت ساز، تاریخ ساز، مهمند، مشهور، معروف، مبنی بر تاری

historic

historic archaeology

historic ecosystem

historic period

historic site

historic sites

historic truss bridge

<hr> معنی : تاریخی، مبنی بر تاریخ <hr> معانی دیگر : وابسته به تاریخ و تاریخ نویسی، برپایه ی تاریخ، برمبنای تاریخ، واقعی (نه ساختگی یا تخیلی)، رویداده، رخداده

معنی : تاریخی، مبنی بر تاریخ معانی دیگر : وابسته به تاریخ و تاریخ نویسی، برپایه ی تاریخ، برمبنای تاریخ، واقعی (نه ساختگی یا تخیلی)، رویداده، رخداده

historical

historical cohort study

historical cost

historical cost principle

historical database

historical development

historical drama

historical event

historical interest

historical linguistics

<hr> ماده گرایی تاریخی (نگرش مارکسیستی به تاریخ)

ماده گرایی تاریخی (نگرش مارکسیستی به تاریخ)

historical materialism

historical monuments

historical movie

historical places

historical significance

historical significant

historical sites

historical study

<hr> بشکل تاریخ دراوردن، ریخ ثبت کردن

بشکل تاریخ دراوردن، ریخ ثبت کردن

historically

historically speaking

<hr> (این باور : رویدادهای تاریخی تابع قوانین تغییرناپذیر و الگوهای چرخه ای می باشند) تاریخ گرایی، تاریخیگری، تاریخ باوری

(این باور : رویدادهای تاریخی تابع قوانین تغییرناپذیر و الگوهای چرخه ای می باشند) تاریخ گرایی، تاریخیگری، تاریخ باوری

historicism

<hr> اصالت تاریخی، تاریخمندی، صحت و درستی، تاری&nbsp; گرایی

اصالت تاریخی، تاریخمندی، صحت و درستی، تاری گرایی

historicity

historicity and time

historicization

<hr> به صورت تاریخ درآوردن، جنبه ی تاریخی دادن به، واقعی جلوه دادن، تاریخی وانمود کردن، بعنوان تاری&nbsp; نشان دادن

به صورت تاریخ درآوردن، جنبه ی تاریخی دادن به، واقعی جلوه دادن، تاریخی وانمود کردن، بعنوان تاری نشان دادن

historicize

historiographical

historiographie

<hr> معنی : تاریخچه، سابقه، تاریخ، پیشینه، بیمارنامه <hr> معانی دیگر : سرگذشت، شرح، گذشته، کار شده (که دیگر نمی شود آن را عوض کرد)، (ادبیات) داستان، (نادر) شرح علمی، سابقه ی پزشکی، پیشینه ی درمانی (تاریخچه ی بیماری ها و درمان های هر نفر)، طب بیمارنامه

معنی : تاریخچه، سابقه، تاریخ، پیشینه، بیمارنامه معانی دیگر : سرگذشت، شرح، گذشته، کار شده (که دیگر نمی شود آن را عوض کرد)، (ادبیات) داستان، (نادر) شرح علمی، سابقه ی پزشکی، پیشینه ی درمانی (تاریخچه ی بیماری ها و درمان های هر نفر)، طب بیمارنامه

واژه های حرف "h" - پیشنهاد کاربران