hollowed

hollowed out

hollowing out

<hr> معنی : راج <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت راج، درخت خاس (از جنس ilex که برگ های براق و سفت و نوک تیغی دارند)، برگ راج (که در آذین بندی کریسمس به کار می رود)، اسم خاص مونث، درخت راج، خاص از جنس ilex

معنی : راج معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت راج، درخت خاس (از جنس ilex که برگ های براق و سفت و نوک تیغی دارند)، برگ راج (که در آذین بندی کریسمس به کار می رود)، اسم خاص مونث، درخت راج، خاص از جنس ilex

holly

holly bloody hell

holly crap

holly fuck

holly macaroni

holly roller

holly shet

holly shit

holly shrine

<hr> برزن هالیوود در شهر لوس آنجلس (مرکز فیلم سازی)، شهر هالیوود مرکز صنعت سینمای امریکا

برزن هالیوود در شهر لوس آنجلس (مرکز فیلم سازی)، شهر هالیوود مرکز صنعت سینمای امریکا

hollywood

hollywood moment

hollywood walk of fame

<hr> (گیاه شناسی) بلوط اروپایی، بلوط همیشه سبز (quercus ilex از خانواده ی beech)

(گیاه شناسی) بلوط اروپایی، بلوط همیشه سبز (quercus ilex از خانواده ی beech)

holm oak

holo a cere mony

holocellulose

<hr> (زیست شناسی) هام ریز (وابسته به غده ای که مواد مترشحه از آن حاصل تباهی سلول های آن است)

(زیست شناسی) هام ریز (وابسته به غده ای که مواد مترشحه از آن حاصل تباهی سلول های آن است)

holocrine

holocrine gland

holocrystalline

holodiastolic

<hr> (زیست شناسی) هام زیما (آنزیم کامل)

(زیست شناسی) هام زیما (آنزیم کامل)

holoenzyme

<hr> هولوگرام (تصویر یا عکس سه بعدی)، هام نما، عکس برجسته نما

هولوگرام (تصویر یا عکس سه بعدی)، هام نما، عکس برجسته نما

hologram

hologram imagery

<hr> معنی : دستینه، سند اصیل، سند دست نویس، وصیتنامه یا سند دیگری <hr> معانی دیگر : (دست نوشته ی کسی که امضایش در پای ورقه یا سند است) دستینه، دستنوشته ی خود نویسنده

معنی : دستینه، سند اصیل، سند دست نویس، وصیتنامه یا سند دیگری معانی دیگر : (دست نوشته ی کسی که امضایش در پای ورقه یا سند است) دستینه، دستنوشته ی خود نویسنده

holograph

<hr> رجوع شود به: holograph، دست نوشتهای

رجوع شود به: holograph، دست نوشتهای

holographic

<hr> هولوگرافی، هام نمایی (ساختن تصویر و عکس سه بعدی)

هولوگرافی، هام نمایی (ساختن تصویر و عکس سه بعدی)

holography

holography element

holohedral class

hololecithal

hololeucocratic rock

holomelanocratic rock

holomorphic function

holomorphically convex hull

holon

holons

holonymy

holophrases

<hr> (بیان معنی یک جمله یا عبارت کامل فقط توسط یک واژه) هام واژه ای، تک واژه ای، توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه، استعمال کننده کلمه قصار

(بیان معنی یک جمله یا عبارت کامل فقط توسط یک واژه) هام واژه ای، تک واژه ای، توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه، استعمال کننده کلمه قصار

holophrastic

holophrastic language

<hr> (زیست شناسی) هام دروازی (موجودی که همه ی عمر را به صورت پلانکتون می گذراند)

(زیست شناسی) هام دروازی (موجودی که همه ی عمر را به صورت پلانکتون می گذراند)

holoplankton

holoprotein

holoschizoendemic

<hr> (آرایه شناسی) درست مونه (نمونه ی منفردی که بعنوان الگو گونه ی تازه ای برگزیده می شود)، نمونه ای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند، نمونه شاخص

(آرایه شناسی) درست مونه (نمونه ی منفردی که بعنوان الگو گونه ی تازه ای برگزیده می شود)، نمونه ای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند، نمونه شاخص

holotype

<hr> معنی : جلد، جلد چرمی هفت تیر وتپانجه، در جلد چرمی قرار دادن <hr> معانی دیگر : جلد هفت تیر (معمولا از چرم که به کمربند بسته است)، جلد سلاح، در جلد چرمی قراردادن تپانچه

معنی : جلد، جلد چرمی هفت تیر وتپانجه، در جلد چرمی قرار دادن معانی دیگر : جلد هفت تیر (معمولا از چرم که به کمربند بسته است)، جلد سلاح، در جلد چرمی قراردادن تپانچه

واژه های حرف "h" - پیشنهاد کاربران