پیشنهاد کاربران

ill looking

<hr> بی ادب، بد رفتار، دهاتی مانند، بد روش، بی تربیت، بد خو

بی ادب، بد رفتار، دهاتی مانند، بد روش، بی تربیت، بد خو

ill mannered

ill matched

<hr> بدطبیعت، بدباطن، بداخلاق، عبوس، ترشرو، بدسرشت، نامطبوع

بدطبیعت، بدباطن، بداخلاق، عبوس، ترشرو، بدسرشت، نامطبوع

ill natured

ill person

ill placed

ill posed

ill posed matrix

ill posed problem

ill repute

ill say

ill see what i can do

<hr> بد اختر، بد اقبال، بدبخت، بد طالع

بد اختر، بد اقبال، بدبخت، بد طالع

ill starred

<hr> ناشایسته،نامناسب،ناجور

ناشایسته،نامناسب،ناجور

ill suited

ill temper

<hr> ترشرو، بد خلق، بد قلق، زود رنج، زود خشم، بدخو

ترشرو، بد خلق، بد قلق، زود رنج، زود خشم، بدخو

ill tempered

ill termed

ill thought

ill thought out

ill thrift

ill tidings

ill treated

ill watered

<hr> معنی : دشمنی، خصومت، ستیزگی، سوء نیت <hr> معانی دیگر : بدخواهی، بد اندیشی، کین، عداوت، غرض ورزی

معنی : دشمنی، خصومت، ستیزگی، سوء نیت معانی دیگر : بدخواهی، بد اندیشی، کین، عداوت، غرض ورزی

ill will

illam

illarkets

illativ

<hr> معنی : غیر قانونی، غیر مجاز، حرام، غیر مشروع، نا مشروع <hr> معانی دیگر : غیرقانونی، نامشروع، غیرمجاز، حرام

معنی : غیر قانونی، غیر مجاز، حرام، غیر مشروع، نا مشروع معانی دیگر : غیرقانونی، نامشروع، غیرمجاز، حرام

illegal

illegal dumping

illegal goods

illegal substance

illegal vote

<hr> ازراه غیر قانونی، بطور غیر مشروع، بطور غیر قانونی

ازراه غیر قانونی، بطور غیر مشروع، بطور غیر قانونی

illegally

illegals

<hr> به طور نامشروع قانون ـ فقه : از طریق غیر قانونى

به طور نامشروع قانون ـ فقه : از طریق غیر قانونى

illegaly

<hr> معنی : ناخوانا، لایقرا <hr> معانی دیگر : بدخط، نخواندنی

معنی : ناخوانا، لایقرا معانی دیگر : بدخط، نخواندنی

illegible

illegimacy

illformed

<hr> معنی : کوته فکر، بی گذشت، مخالف اصول ازادی <hr> معانی دیگر : (قدیمی) ناآموخته، تحصیل نکرده، نا فرهیخته، کوته بین، پرتعصب، متعصب

معنی : کوته فکر، بی گذشت، مخالف اصول ازادی معانی دیگر : (قدیمی) ناآموخته، تحصیل نکرده، نا فرهیخته، کوته بین، پرتعصب، متعصب

illiberal

<hr> معنی : قاچاق، نا مشروع، مخالف مقررات <hr> معانی دیگر : غیرقانونی، قدغن، ناروا، ممنوع

معنی : قاچاق، نا مشروع، مخالف مقررات معانی دیگر : غیرقانونی، قدغن، ناروا، ممنوع

illicit

illicit drug

illicit enrichment

illicit trafficking

<hr> ازراه قاچاق، بطور قاچاق، بطور ممنوع

ازراه قاچاق، بطور قاچاق، بطور ممنوع

illicitly

illidan

<hr> ایالت ایلینوی (در شمال مرکزی ایالات متحده - 146640 کیلومتر مربع)، رود ایلینوی (که به رودخانه ی می سی سی پی می ریزد)، سرخپوست قبیله ی ایلینوی، استان gt;ایلی نویز lt; در ایالت متحده امریکا

ایالت ایلینوی (در شمال مرکزی ایالات متحده - 146640 کیلومتر مربع)، رود ایلینوی (که به رودخانه ی می سی سی پی می ریزد)، سرخپوست قبیله ی ایلینوی، استان gt;ایلی نویز lt; در ایالت متحده امریکا

واژه های حرف "i" - پیشنهاد کاربران