lipophobicity

<hr> معنی : لیپو پروتئین <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) لیپو پروتئین، مواد پروتئینی که حاوی مقداری چربی باشند

معنی : لیپو پروتئین معانی دیگر : (زیست شناسی) لیپو پروتئین، مواد پروتئینی که حاوی مقداری چربی باشند

lipoprotein

lipoproteomics

<hr> (زیست شناسی) لیپوسوم (دانه ی بسیار ریز چربی که در درون آن دارو و غیره قرار داده اند)

(زیست شناسی) لیپوسوم (دانه ی بسیار ریز چربی که در درون آن دارو و غیره قرار داده اند)

liposome

liposome mediated gene transfer

lipostatic theory

<hr> (جراحی پلاستیک - برداشتن چربی زیر پوست با دستگاه مکنده) چربی برون کشی، چربی مکش

(جراحی پلاستیک - برداشتن چربی زیر پوست با دستگاه مکنده) چربی برون کشی، چربی مکش

liposuction

lipotrophy

<hr> (پزشکی) چربی کاه (کاهنده ی چربی در بدن)، چربی سوز، موادی که سبب دخول چربی در واکنش های بدن میگردند

(پزشکی) چربی کاه (کاهنده ی چربی در بدن)، چربی سوز، موادی که سبب دخول چربی در واکنش های بدن میگردند

lipotropic

lipotropy

<hr> دارای لب های بخصوص، - لب، (در مورد تنگ و لگن و غیره) لوله دار (مانند قوری)، لب tight lipped مهر سکوت بر لب نهاده

دارای لب های بخصوص، - لب، (در مورد تنگ و لگن و غیره) لوله دار (مانند قوری)، لب tight lipped مهر سکوت بر لب نهاده

lipped

lipped joint

<hr> قطعه چوبی که در لای شکاف کمان تعبیه شده، لبچه، لوچه، لب زدن

قطعه چوبی که در لای شکاف کمان تعبیه شده، لبچه، لوچه، لب زدن

lipping

<hr> معنی : جسور، گستاخ، پر رو، دارای لب اویزان <hr> معانی دیگر : (خودمانی) دهان دریده، اهل پیش جوابی، زبان دراز

معنی : جسور، گستاخ، پر رو، دارای لب اویزان معانی دیگر : (خودمانی) دهان دریده، اهل پیش جوابی، زبان دراز

lippy

lipreading lip reading

lipreading training

<hr> logical inferences per second کامپیوتر : واحد اندازه گیرى سرعت براى کامپیوترهاى نسل پنجم

logical inferences per second کامپیوتر : واحد اندازه گیرى سرعت براى کامپیوترهاى نسل پنجم

lips

lipschitz constant

lipschitzian mapping

<hr> معنی : ماتیک لب، مداد لب <hr> معانی دیگر : (آرایش زنان) روژلب، ماتیک

معنی : ماتیک لب، مداد لب معانی دیگر : (آرایش زنان) روژلب، ماتیک

lipstick

lipstick on a pig

lipstick price

<hr> معنی : گداز، گداختن، ابگونسازی <hr> معانی دیگر : تبدیل باب کردن

معنی : گداز، گداختن، ابگونسازی معانی دیگر : تبدیل باب کردن

liquation

<hr> معنی : تبدیل به مایع، گدازش، عامل موجب ترشح، ابگونه سازی <hr> معانی دیگر : آبگونه سازی، آبگونه گری، تبدیل شدن به مایع، آبگونش

معنی : تبدیل به مایع، گدازش، عامل موجب ترشح، ابگونه سازی معانی دیگر : آبگونه سازی، آبگونه گری، تبدیل شدن به مایع، آبگونش

liquefaction

liquefactive

<hr> معنی : قابل تبدیل به مایع، گداز پذیر <hr> معانی دیگر : قابل تبدیل به مایع، گداز پذیر

معنی : قابل تبدیل به مایع، گداز پذیر معانی دیگر : قابل تبدیل به مایع، گداز پذیر

liquefiable

liquefied petroleum gas

liquefies

<hr> معنی : گداختن، تبدیل به مایع کردن، ابگون کردن <hr> معانی دیگر : آبگونه کردن یا شدن، به صورت آبگونه در آوردن یا درآمدن، مایع کردن، آبگونه گری کردن، آبگونش کردن، liquify ابگون کردن

معنی : گداختن، تبدیل به مایع کردن، ابگون کردن معانی دیگر : آبگونه کردن یا شدن، به صورت آبگونه در آوردن یا درآمدن، مایع کردن، آبگونه گری کردن، آبگونش کردن، liquify ابگون کردن

liquefy

liquefying

<hr> معنی : لیکور <hr> معانی دیگر : (مشروب الکلی قوی و شیرین و غلیظ) لیکور، لیکور نوشابه الکلی

معنی : لیکور معانی دیگر : (مشروب الکلی قوی و شیرین و غلیظ) لیکور، لیکور نوشابه الکلی

liqueur

<hr> معنی : مایع، ابگونه، ابگونه، پول شدنی، چیز ابکی، نقد شو، سهل وساده، سائل، روان، سیال <hr> معانی دیگر : آبگونه، مایع (در برابر: جامد solid)، آبکی، آبوار، آبسان، زلال، شفاف، فرانما، روشن، سلیس، (بازرگانی) نقد، نقدینه، (آوا شناسی) کناری (مانند: r و l)، در مورد کالا نقد شو

معنی : مایع، ابگونه، ابگونه، پول شدنی، چیز ابکی، نقد شو، سهل وساده، سائل، روان، سیال معانی دیگر : آبگونه، مایع (در برابر: جامد solid)، آبکی، آبوار، آبسان، زلال، شفاف، فرانما، روشن، سلیس، (بازرگانی) نقد، نقدینه، (آوا شناسی) کناری (مانند: r و l)، در مورد کالا نقد شو

liquid

liquid asset

liquid board

liquid chromatography

liquid crystal display

liquid culture

liquid detergent

<hr> رژیم خوراکی منحصر به چیزهای آبگونه یا نیمه آبگونه

رژیم خوراکی منحصر به چیزهای آبگونه یا نیمه آبگونه

واژه های حرف "l" - پیشنهاد کاربران