loose fill

loose fill packaging

<hr> گشاد، (جامه) گشاد، شل و ول

گشاد، (جامه) گشاد، شل و ول

loose fitting

loose group

loose heart

loose his guard

<hr> (کتابچه و پرونده و غیره، دارای صفحاتی که می توان آنها را جدا کرد یا در آورد) آزاد برگ، کلاسوری، دارای برگهایا اوراق ول و جدا شدنی

(کتابچه و پرونده و غیره، دارای صفحاتی که می توان آنها را جدا کرد یا در آورد) آزاد برگ، کلاسوری، دارای برگهایا اوراق ول و جدا شدنی

loose leaf

loose leaf paper

<hr> دارای بدن نرمش پذیر یا خمشو، چست

دارای بدن نرمش پذیر یا خمشو، چست

loose limbed

loose lip

<hr> زبان سرخ سر سبز می دهد برباد

زبان سرخ سر سبز می دهد برباد

loose lips sink ships

loose nerve

loose ones temper

loose packed

loose powder

loose shaping

<hr> معنی : زنگ گیاهی، بیماری زنگ گندم <hr> معانی دیگر : (کشاورزی) سیاهک آشکار، زنگ گندم (و دیگر گیاهان مشابه آن)

معنی : زنگ گیاهی، بیماری زنگ گندم معانی دیگر : (کشاورزی) سیاهک آشکار، زنگ گندم (و دیگر گیاهان مشابه آن)

loose smut

loose soil

loose stools

loose tea

loose tea leaves

loose the battle

loose tongue

<hr> دهان لق، راز نگه ندار، حرف مفت زن، پرحرف، پرچانه

دهان لق، راز نگه ندار، حرف مفت زن، پرحرف، پرچانه

loose tongued

loose tooth

loose woman

<hr> بطور شل یا ول، آزادانه، گشاد گشاد، بطور بیربط، بی قیدانه

بطور شل یا ول، آزادانه، گشاد گشاد، بطور بیربط، بی قیدانه

loosely

loosely coupling

loosely knit

loosely related

loosely speaking

loosely translated

<hr> معنی : ضعیف کردن، سست کردن، نرم کردن، شل کردن، از خشکی در اوردن، لینت دادن <hr> معانی دیگر : شل کردن یا شدن، رها کردن یا شدن، ول کردن، آبکی کردن، لقاندن، وارفتن، بازکردن، لق کردن

معنی : ضعیف کردن، سست کردن، نرم کردن، شل کردن، از خشکی در اوردن، لینت دادن معانی دیگر : شل کردن یا شدن، رها کردن یا شدن، ول کردن، آبکی کردن، لقاندن، وارفتن، بازکردن، لق کردن

loosen

loosen the purse strings

<hr> (آمریکا - عامیانه) 1- آزادانه حرف زدن 2- با سخاوت پول دادن 3- آرامیدن

(آمریکا - عامیانه) 1- آزادانه حرف زدن 2- با سخاوت پول دادن 3- آرامیدن

loosen up

loosend

loosened

loosened ties

loosening

loosening of associations

looser

loosey goosey

<hr> معنی : تاراج، غارت، چپاول، استفاده نا مشروع، چاپیدن، غارت کردن <hr> معانی دیگر : یغما، اموال چپاول شده، غنایم، (خودمانی) لاش، پول، اشیای گرانبها (به ویژه اگر با نادرستی به دست آمده باشد)، تاراج کردن، به یغما بردن، دزدیدن، بالا کشیدن، دست به چپاول زدن، اختلاس کردن، لاشیدن، لاش کردن، چپاول گری، غارتگری، غارت کردن شهری که اشغال شده

معنی : تاراج، غارت، چپاول، استفاده نا مشروع، چاپیدن، غارت کردن معانی دیگر : یغما، اموال چپاول شده، غنایم، (خودمانی) لاش، پول، اشیای گرانبها (به ویژه اگر با نادرستی به دست آمده باشد)، تاراج کردن، به یغما بردن، دزدیدن، بالا کشیدن، دست به چپاول زدن، اختلاس کردن، لاشیدن، لاش کردن، چپاول گری، غارتگری، غا

واژه های حرف "l" - پیشنهاد کاربران