memories

memories of the alhambra

memorise

memoristors

<hr> معنی : حفظ کنی <hr> معانی دیگر : حفظ کنی

معنی : حفظ کنی معانی دیگر : حفظ کنی

memorization

<hr> معنی : از بر کردن، حفظ کردن، بخاطر سپردن، یاد سپردن <hr> معانی دیگر : به یاد سپردن

معنی : از بر کردن، حفظ کردن، بخاطر سپردن، یاد سپردن معانی دیگر : به یاد سپردن

memorize

memorized

memorizing

<hr> معنی : یادبود، یادگار، خاطر، خاطره، حافظه، یاد <hr> معانی دیگر : ویر، بیر، برم، یادوهوش، یادداری، شهرت (به ویژه پس از مرگ)، نیکنامی، ناموری، (شخص یا چیز یا رویداد) در یاد، در خاطره، رجوع شود به: plastic memory، (کامپیوتر) یادانبار، یادگنجایی، ظرفیت حافظه، (کامپیوتر - دستگاه ضبط و نگهداری و پس خوراند داده ها) یادبردار، یادبرداری

معنی : یادبود، یادگار، خاطر، خاطره، حافظه، یاد معانی دیگر : ویر، بیر، برم، یادوهوش، یادداری، شهرت (به ویژه پس از مرگ)، نیکنامی، ناموری، (شخص یا چیز یا رویداد) در یاد، در خاطره، رجوع شود به: plastic memory، (کامپیوتر) یادانبار، یادگنجایی، ظرفیت حافظه، (کامپیوتر - دستگاه ضبط و نگهداری و پس خوراند داده

memory

memory allocation

memory bias

memory buffer register

memory corruption

memory disorder

memory effects

memory foam

memory intensive

memory lane

memory lapse

memory lapses

memory like a sieve

memory loos

memory loss

memory lymphocytes

memory span

memory stick

memory trace

memory unit

memory visual

memoserv

memotizing

<hr> ممفیس (مرکز مصر باستان)

ممفیس (مرکز مصر باستان)

memphis

mempool

memrble

memristor

<hr> معنی : مردها، جنس ذکور <hr> معانی دیگر : جمع واژه ی: man

معنی : مردها، جنس ذکور معانی دیگر : جمع واژه ی: man

men artistic gymnastics

men expert

men in black

men loss

men of knowledge

men of letters

men's boxers

men's love shirt

men's olympic bar

men's slides

<hr> معنی : مخاطره، تهدید، چیزی که تهدید کننده است، ارعاب کردن، چشم زهره رفتن، تهدید کردن <hr> معانی دیگر : بیمداد، ارعاب، هر چیز تهدید کننده، بیم آفرین، بیم زا، خطر، (عامیانه) آدم مزاحم، موی دماغ، موجب دردسر، شیطان، مایه ی صدمن شیر، تخس، موجب تهدید شدن، در معرض خطر قرار دادن

معنی : مخاطره، تهدید، چیزی که تهدید کننده است، ارعاب کردن، چشم زهره رفتن، تهدید کردن معانی دیگر : بیمداد، ارعاب، هر چیز تهدید کننده، بیم آفرین، بیم زا، خطر، (عامیانه) آدم مزاحم، موی دماغ، موجب دردسر، شیطان، مایه ی صدمن شیر، تخس، موجب تهدید شدن، در معرض خطر قرار دادن

menace

menacing

پیشنهاد کاربران

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران