osteoclastogenesis

osteoconductive

osteoconductive biomaterial

osteocyte

osteocytes

osteodystrophy

osteogenesis imperfect congenital

osteogenesis imperfecta

osteogenetic

osteohyte

osteoimmunology

osteoinductive biomaterial

osteointegration

osteolysis

<hr> (پزشکی) استخوان آمو، غده ی استخوانی

(پزشکی) استخوان آمو، غده ی استخوانی

osteoma

<hr> (پزشکی) استخوان نرمی، نرمی استخوان

(پزشکی) استخوان نرمی، نرمی استخوان

osteomalacia

osteomyelitic

<hr> معنی : کورک استخوانی، التهاب موضعی و مخرب استخوان <hr> معانی دیگر : (پزشکی) مغز استخوان تبسی، مغز استخوان افروختگی، التهاب مغز استخوان، طب کورک استخوانی

معنی : کورک استخوانی، التهاب موضعی و مخرب استخوان معانی دیگر : (پزشکی) مغز استخوان تبسی، مغز استخوان افروختگی، التهاب مغز استخوان، طب کورک استخوانی

osteomyelitis

osteon

osteonecrosis

<hr> معنی : استخوانپزشک، متخصص بیماریهای استخوان <hr> معانی دیگر : (پزشک) آسیب شناس استخوان و عضله

معنی : استخوانپزشک، متخصص بیماریهای استخوان معانی دیگر : (پزشک) آسیب شناس استخوان و عضله

osteopath

osteopathic

osteopathically

osteopathist

<hr> معنی : انواع امراض استخوانی <hr> معانی دیگر : (امریکا - مکتب پزشکی که ساختار استخوان ها و عضلات و رابطه ی آنها با سایر اندام ها و سلامتی را مورد تاکید قرار می دهد) آسیب شناسی استخوان و عضله، درمان بوسیله مالش استخوان و مفاصل، انواع امرا­استخوانی

معنی : انواع امراض استخوانی معانی دیگر : (امریکا - مکتب پزشکی که ساختار استخوان ها و عضلات و رابطه ی آنها با سایر اندام ها و سلامتی را مورد تاکید قرار می دهد) آسیب شناسی استخوان و عضله، درمان بوسیله مالش استخوان و مفاصل، انواع امرا­استخوانی

osteopathy

osteopenia

osteoperosis

osteopetrosis

<hr> استخوان رست، زایده ی استخوانی

استخوان رست، زایده ی استخوانی

osteophyte

osteopontin

<hr> (پزشکی - پوک شدن و کم تراکم شدن و شکننده شدن استخوان ها) استخوان پوکی، پوک استخوانی

(پزشکی - پوک شدن و کم تراکم شدن و شکننده شدن استخوان ها) استخوان پوکی، پوک استخوانی

osteoporosis

osteoporotic

osteoprosis

osteorrhaphy

osteosclerosis

osteosynthesis

<hr> (ابزار جراحی برای بریدن یا بخش کردن استخوان) استخون بر، استخوان بردار

(ابزار جراحی برای بریدن یا بخش کردن استخوان) استخون بر، استخوان بردار

osteotome

osteotomies

ostheopathy

ostia

ostial

<hr> (موسیقی) آهنگ کوتاه که چند بار در یک قطعه ی موسیقی تکرار می شود،ریتم تکراری

(موسیقی) آهنگ کوتاه که چند بار در یک قطعه ی موسیقی تکرار می شود،ریتم تکراری

ostinato

ostinato rigore

ostpolitik

ostraca

ostracise

<hr> معنی : طرد، نفی بلد <hr> معانی دیگر : (یونان باستان) تبعیت موقت بنا به رای همگانی مردم، محرومیت از حقوق اجتماعی و وجهه ملی

معنی : طرد، نفی بلد معانی دیگر : (یونان باستان) تبعیت موقت بنا به رای همگانی مردم، محرومیت از حقوق اجتماعی و وجهه ملی

ostracism

<hr> معنی : از وجهه عمومی انداختن، با اراء عمومی تبعید کردن <hr> معانی دیگر : روی تابی کردن، طرد کردن، (از خود یا از اجتماع) راندن، عاق کردن، از حقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن

معنی : از وجهه عمومی انداختن، با اراء عمومی تبعید کردن معانی دیگر : روی تابی کردن، طرد کردن، (از خود یا از اجتماع) راندن، عاق کردن، از حقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن

واژه های حرف "o" - پیشنهاد کاربران