oughtness

ougth to be shared

ouigo

ouija

ouija board

oulder

oulopholite

<hr> معنی : اونس، چیز اندک، مقیاس وزنی برابر 31/1035 گرم <hr> معانی دیگر : مقدار کم، (یکان وزن برابر با 28/35 گرم یا یک شانزدهم پوند) اونس (مخفف: oz)، رجوع شود به: fluid ounce، مقیاس وزنی برابر 5301/13 گرم

معنی : اونس، چیز اندک، مقیاس وزنی برابر 31/1035 گرم معانی دیگر : مقدار کم، (یکان وزن برابر با 28/35 گرم یا یک شانزدهم پوند) اونس (مخفف: oz)، رجوع شود به: fluid ounce، مقیاس وزنی برابر 5301/13 گرم

ounce

ounces

oup dispatchgetdisplaylist viewgroup java

<hr> معنی : ما، مان، برای ما، مال ما، مال خودمان، متعلق بما، موجود درما، متکی یا مربوط بما <hr> معانی دیگر : ازآن ما، - ما، - مان

معنی : ما، مان، برای ما، مال ما، مال خودمان، متعلق بما، موجود درما، متکی یا مربوط بما معانی دیگر : ازآن ما، - ما، - مان

our behavior

our boody

our boy

our desks

our end

our eyes just met

our eyes met

our father

our groom

our home

our interests

our kite

our margins are thin

our marriage

our master

our minds

our number is up

our of sight out of mind

our own language

our perception

our relationship

our treat

our very own

our week in a treehouse

our world

ourmatch

ouroboros

<hr> معنی : خودمانی، مال ما، مال خودمان، خودمان <hr> معانی دیگر : - ما، - مان، ضمیراول شخص جمع مال ما

معنی : خودمانی، مال ما، مال خودمان، خودمان معانی دیگر : - ما، - مان، ضمیراول شخص جمع مال ما

ours

ours is flooded

<hr> معنی : مال ما، خودمان <hr> معانی دیگر : (ضمیر انعکاسی - اول شخص جمع) خودمان را، برای خودمان، (برای تاکید - همراه با we) خود ما، (برای تاکید بیشتر به جای us به کار می رود) فقط ما را، (برای تاکید به جای we یا we ourselves - برای مقایسه با than یا as - برای تاکید - به عنوان بخشی از فاعل) خود ما، حالت عادی خودمانی، وضع خودمانی

معنی : مال ما، خودمان معانی دیگر : (ضمیر انعکاسی - اول شخص جمع) خودمان را، برای خودمان، (برای تاکید - همراه با we) خود ما، (برای تاکید بیشتر به جای us به کار می رود) فقط ما را، (برای تاکید به جای we یا we ourselves - برای مقایسه با than یا as - برای تاکید - به عنوان بخشی از فاعل) خود ما، حالت عادی خ

ourselves

<hr> معنی : دور کردن، اخراج کردن، بر کنار کردن <hr> معانی دیگر : بیرون کردن، جای چیزی را گرفتن

معنی : دور کردن، اخراج کردن، بر کنار کردن معانی دیگر : بیرون کردن، جای چیزی را گرفتن

oust

ousted

<hr> معنی : اخراج، محروم سازی، بیبهره سازی <hr> معانی دیگر : (حقوق) خلع ید، اخراج قانونی، اخراج کننده، برون ران، خلع ید

معنی : اخراج، محروم سازی، بیبهره سازی معانی دیگر : (حقوق) خلع ید، اخراج قانونی، اخراج کننده، برون ران، خلع ید

ouster

ousting

<hr> معنی : راه حل، حذف شده، افشاء شده، بیرونی، خارج، خارجی، اشکار، قطع کردن، رفتن، اخراج کردن، فاش شدن، خاموش کردن، بر کنار کردن، اخراج شدن، دور از، بیرون، بیرون از <hr> معانی دیگر : در فاصله از، خارج از، به بیرون، برون، بیرون از خانه، دور از ساحل، در اعتصاب، در هوای آزاد، موجود، فعال، شایع، کاملا، درست، صد در صد، (برگ یا گل یا شکوفه) درآمده، شکفته، آشکار، در مد نظر، پیدا، در جریان، منتشر، در گردش، متداول، (وارد) به اجتماع، وارد جامعه، (از زندگی یا فعالیت یا کار) افتادن، (از شغل یا قدرت) انداختن، (صدا و غیره) بلند، (سطح یا محل یا وضعیت) بیش از، ورای، فراتر، دور از مرکز یا درون یا میان، به سوی خارج، از مد (یا محبوبیت و غیره) افتادن، (از هوش و غیره) رفتن، (معمولا در ترکیب) برونی، به خارج، خاموش، (عامیانه) متضرر، زیان مند، طرف خارج، سطح بیرونی، چاره، مفر، راه فرار، آشکار شدن، هویدا شدن، (از اختفا و غیره) بیرون آمدن، (با: of) به خاطر، به واسطه ی، بدون، بی -، تمام، (ندا) گمشو!، برو بیرون !، هر چیزی که بیرون است، (خودمانی) بهانه، (چاپ) از قلم انداختن واژه، واژه ی از قلم افتاده، (ورزش به ویژه بازی های با توپ یا گوی) خارج از زمین بازی، خارج از محوطه، اوت، توپ اوت شده، (محلی) بیرون کردن، بیرون گذاشتن، از بیرون، در بیرون، به سوی بیرون، برون سوی، بیشتر، بزرگتر، بهتر، پیشوند:، افشا شده، خارج از حدود، کشتن، ظاهرشدن

معنی : راه حل، حذف شده، افشاء شده، بیرونی، خارج، خارجی، اشکار، قطع کردن، رفتن، اخراج کردن، فاش شدن، خاموش کردن، بر کنار کردن، اخراج شدن، دور از، بیرون، بیرون از معانی دیگر : در فاصله از، خارج از، به بیرون، برون، بیرون از خانه، دور از ساحل، در اعتصاب، در هوای آزاد، موجود، فعال، شایع، کاملا، درست، صد 

واژه های حرف "o" - پیشنهاد کاربران