پیشنهاد کاربران

<hr> معنی : چیز کم بها، دانه فلفل، فلفل دانه، جزئی، ناچیز <hr> معانی دیگر : دانه ی فلفل

معنی : چیز کم بها، دانه فلفل، فلفل دانه، جزئی، ناچیز معانی دیگر : دانه ی فلفل

peppercorn

peppered

peppering

<hr> معنی : قرص نعناع، نعناع بیابانی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) نعناع فلفلی، نعناع (mentha piperita از خانواده ی mint)، سوسنبر، خال واش، نوعی پونه، روغن نعناع، آب نبات نعنایی

معنی : قرص نعناع، نعناع بیابانی معانی دیگر : (گیاه شناسی) نعناع فلفلی، نعناع (mentha piperita از خانواده ی mint)، سوسنبر، خال واش، نوعی پونه، روغن نعناع، آب نبات نعنایی

peppermint

peppermint oil

peppermint tea

<hr> معنی : فلفلی <hr> معانی دیگر : (نوعی کالباس ادویه دار ایتالیایی) پپرونی

معنی : فلفلی معانی دیگر : (نوعی کالباس ادویه دار ایتالیایی) پپرونی

pepperoni

peppers

peppin apple

peppiness

peps up

pepsi

pepsodent

peptic ulcer

peptide

peptide fingerprinting

peptide fragmentation fingerprint

peptidoglycan

peptidomics

peptidomimetic

peptiz

peptoid

pepup

<hr> معنی : با، از میان، از وسط، توسط، بوسیله، در هر، برای هر، برطبق <hr> معانی دیگر : به وسیله ی، از راه، از طریق، هر، طبق، بنابر، پیشوند:، ترا -، سرتاسر [perfoliate]، کاملا، تماما[perfervid]، مخفف:، ایران

معنی : با، از میان، از وسط، توسط، بوسیله، در هر، برای هر، برطبق معانی دیگر : به وسیله ی، از راه، از طریق، هر، طبق، بنابر، پیشوند:، ترا -، سرتاسر [perfoliate]، کاملا، تماما[perfervid]، مخفف:، ایران

<hr> مخفف: سالیانه، سالانه، در سال

مخفف: سالیانه، سالانه، در سال

per an

per bar

<hr> (لاتین) سرانه، سری، نفری، نفری، سرانه، بقرار هر نفری، هر راس، بطور سرانه، هر نفری

(لاتین) سرانه، سری، نفری، نفری، سرانه، بقرار هر نفری، هر راس، بطور سرانه، هر نفری

per capita

per capita final energy use

per capita income

<hr> (حقوق) حکم دادگاه (نه حکم یکی از قضات آن)

(حقوق) حکم دادگاه (نه حکم یکی از قضات آن)

per curiam

per day

per diems

per head

per head of population

per hour

per hundred

per incuriam

per month

per numbered

per person

per person per

<hr> معنی : درنفس خود، مستقیما، فی نفسه، بخودی خود <hr> معانی دیگر : (لاتین) به خودی خود، به تنهایی، لاتین درنفس خود

معنی : درنفس خود، مستقیما، فی نفسه، بخودی خود معانی دیگر : (لاتین) به خودی خود، به تنهایی، لاتین درنفس خود

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران