phase of decline

phase point

<hr> (شیمی) قاعده ی فاز، گامه هنجار

(شیمی) قاعده ی فاز، گامه هنجار

phase rule

phase separation

phase space

phase to phase voltage

phase transition

phase transitions

phase voltage

phase wire

phased

phasein

phaseolin

<hr> پسرفت گام به گام، خاتمه ی مرحله دار، پایان تدریجی، تدریجا متوقف کردن کار یا تولید، توقف کار یافراوری بطور مرحله ای، (به تدریج) پایان یافتن، (گام به گام) تمام شدن، (مرحله به مرحله) خاتمه یافتن

پسرفت گام به گام، خاتمه ی مرحله دار، پایان تدریجی، تدریجا متوقف کردن کار یا تولید، توقف کار یافراوری بطور مرحله ای، (به تدریج) پایان یافتن، (گام به گام) تمام شدن، (مرحله به مرحله) خاتمه یافتن

phaseout

phaser

phases

phases for visual

phases of the moon

<hr> مراحل عملیات، مرحله بندى کردن عملیات، مرحله بندى عملیات علوم نظامى : مراحل

مراحل عملیات، مرحله بندى کردن عملیات، مرحله بندى عملیات علوم نظامى : مراحل

phasing

phasing in

<hr> روانشناسى : شبح هراسى

phasmophobia

phasor

phast

phat

<hr> (وابسته به سخن یا صدایی که جنبه تعارفی داشته و حاوی معنی و منظور خاص نیست) سخن وار

(وابسته به سخن یا صدایی که جنبه تعارفی داشته و حاوی معنی و منظور خاص نیست) سخن وار

phatic

phatic communion

<hr> )=docotor of philosoply(درجه دکترا در علوم یا دانش هاى انسانى، philosoply of docotor : درجه دکترا در علوم یادانش های انسانی

)=docotor of philosoply(درجه دکترا در علوم یا دانش هاى انسانى، philosoply of docotor : درجه دکترا در علوم یادانش های انسانی

<hr> معنی : مرغ بهشتی، قرقاول <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) قرقاول (انواع پرندگان تیره ی phasianidae که جزو ماکیان gallinaceous هستند)، مره بهشتی

معنی : مرغ بهشتی، قرقاول معانی دیگر : (جانورشناسی) قرقاول (انواع پرندگان تیره ی phasianidae که جزو ماکیان gallinaceous هستند)، مره بهشتی

pheasant

phelebectasia

phelegmative

<hr> (گیاه شناسی) چوب پنبه پوست

(گیاه شناسی) چوب پنبه پوست

phelloderm

<hr> (گیاه شناسی) چوب پنبه زا (cork cambium هم می گویند)

(گیاه شناسی) چوب پنبه زا (cork cambium هم می گویند)

phellogen

phenethylamine

phenetic

phenetics

phenoclast

phenocopic

<hr> (زیست شناسی) رخ نسخه برداری،(تغییر سازواره که شبیه موتاسیون است ولی موروثی نیست) مونه برداری

(زیست شناسی) رخ نسخه برداری،(تغییر سازواره که شبیه موتاسیون است ولی موروثی نیست) مونه برداری

phenocopy

<hr> (بلور درشتی که در برخی سنگ های آذرین یافت می شود) بلور نمایان

(بلور درشتی که در برخی سنگ های آذرین یافت می شود) بلور نمایان

phenocryst

<hr> علوم هوایى : خانواده اى از پلیمرهاى مصنوعى

علوم هوایى : خانواده اى از پلیمرهاى مصنوعى

phenolics

<hr> پدیده شناسی، مبحک رابطه بین اب وهوا وتغییرات حاصله در پدیده های زیست شناسی

پدیده شناسی، مبحک رابطه بین اب وهوا وتغییرات حاصله در پدیده های زیست شناسی

phenology

phenome

phenomen

<hr> معنی : اثار <hr> معانی دیگر : جمع: phenomenon، حادثه، عارضه، عر­، نمود، تجلی، اثر طبیعی، نادره، شخصبرجسته

معنی : اثار معانی دیگر : جمع: phenomenon، حادثه، عارضه، عر­، نمود، تجلی، اثر طبیعی، نادره، شخصبرجسته

phenomena

<hr> معنی : شگفت انگیز، پیدا، محسوس، فوق العاده، پدیدهای، حادثهای <hr> معانی دیگر : وابسته به پدیده، مادی، خارق العاده، ابر روال، فرجود، چشمگیر، عظیم، عارضی، عرضی

معنی : شگفت انگیز، پیدا، محسوس، فوق العاده، پدیدهای، حادثهای معانی دیگر : وابسته به پدیده، مادی، خارق العاده، ابر روال، فرجود، چشمگیر، عظیم، عارضی، عرضی

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران