release agent

release button

release date

release fabric

release fracture

release from masking

release him

release negative

release note

release number

release of a debt

release on

<hr> به قید کفالت آزاد کردن

release on bail

release on own recognizance

release paper

release print

release studies

release the volume down button

release time

released

released on probation

released product

released track

<hr> روانشناسى : راه انداز

releaser

releases

<hr> معمارى : ازادشونده قانون ـ فقه : حد ترخیص

معمارى : ازادشونده قانون ـ فقه : حد ترخیص

releasing

releasing hormone

relegare

<hr> معنی : واگذار کردن، طبقه بندی کردن، انداختن، منتسب کردن <hr> معانی دیگر : محول کردن، سپردن، وابسته دانستن، تبعید کردن، (به بوته ی فراموشی و غیره) افکندن، دور انداختن، تنزل ( رتبه و غیره) دادن، فروداندن، موکول کردن

معنی : واگذار کردن، طبقه بندی کردن، انداختن، منتسب کردن معانی دیگر : محول کردن، سپردن، وابسته دانستن، تبعید کردن، (به بوته ی فراموشی و غیره) افکندن، دور انداختن، تنزل ( رتبه و غیره) دادن، فروداندن، موکول کردن

relegate

relegated

<hr> تبعید، دور سازی، بر گماری بکار پست تر، انتقال، بجای بدتر

تبعید، دور سازی، بر گماری بکار پست تر، انتقال، بجای بدتر

relegation

relegere

relegious

<hr> معنی : خرد شدن، نرم شدن، رحم بدل اوردن <hr> معانی دیگر : به رحم آمدن، (از گناه کسی و غیره) گذشتن، فروکش کردن، (از شدت و غیره) کاسته شدن، (مهجور) ذوب شدن، آب شدن، (مهجور) نرم کردن، به رحم آوردن، وادار به صرفنظرکردن، پشیمان شدن

معنی : خرد شدن، نرم شدن، رحم بدل اوردن معانی دیگر : به رحم آمدن، (از گناه کسی و غیره) گذشتن، فروکش کردن، (از شدت و غیره) کاسته شدن، (مهجور) ذوب شدن، آب شدن، (مهجور) نرم کردن، به رحم آوردن، وادار به صرفنظرکردن، پشیمان شدن

relent

relenting

<hr> معنی : بی رحم <hr> معانی دیگر : پیگیر، سرسخت، بی امان، بی وقفه، بی گذشت، دل سنگ، سنگدل، خشن

معنی : بی رحم معانی دیگر : پیگیر، سرسخت، بی امان، بی وقفه، بی گذشت، دل سنگ، سنگدل، خشن

relentless

relentless determination

relentless drive

<hr> بیرحمانه، سخت دلانه

relentlessly

reletives

<hr> معنی : رابطه، ارتباط، ربط <hr> معانی دیگر : relevancy رابطه

معنی : رابطه، ارتباط، ربط معانی دیگر : relevancy رابطه

relevance

relevance lost

relevance of

relevances

<hr> معنی : رابطه، ارتباط، ربط <hr> معانی دیگر : relevance رابطه

معنی : رابطه، ارتباط، ربط معانی دیگر : relevance رابطه

relevancy

<hr> معنی : مناسب، مطابق، وابسته، مربوط، وارد <hr> معانی دیگر : مطرح

معنی : مناسب، مطابق، وابسته، مربوط، وارد معانی دیگر : مطرح

واژه های حرف "r" - پیشنهاد کاربران