ticking away

ticking off

<hr> معنی : غلغلک، خارش کردن، خاریدن، غلغلک دادن <hr> معانی دیگر : قلقلک دادن، (خودمانی - معمولا حالت مجهول) خشنود کردن، خرسند کردن، حظ کردن، به نشاط آوردن، سرحال آوردن، انگیزاندن، سر شوق آوردن، مور مور شدن، ایجاد خارش کردن، مورمور کردن، پخپخو، پخلوچه، پخلیچه، قلقلکی بودن

معنی : غلغلک، خارش کردن، خاریدن، غلغلک دادن معانی دیگر : قلقلک دادن، (خودمانی - معمولا حالت مجهول) خشنود کردن، خرسند کردن، حظ کردن، به نشاط آوردن، سرحال آوردن، انگیزاندن، سر شوق آوردن، مور مور شدن، ایجاد خارش کردن، مورمور کردن، پخپخو، پخلوچه، پخلیچه، قلقلکی بودن

tickle

tickle fight

tickle pink

tickle the ivories

tickled pickled

tickled pink

tickled prink

<hr> معنی : بهم زننده، پرچه، تحریک کننده قمقمه کوچک، غلغلک دهنده <hr> معانی دیگر : (شخص یا چیز) قلقلک دهنده، خارنده

معنی : بهم زننده، پرچه، تحریک کننده قمقمه کوچک، غلغلک دهنده معانی دیگر : (شخص یا چیز) قلقلک دهنده، خارنده

tickler

tickling

tickly

tickpick

ticks

ticks me off

tico

<hr> ticktack تیک تاک، صدای تپش دل، ضربان، تیک تیک

ticktack تیک تاک، صدای تپش دل، ضربان، تیک تیک

tictac

<hr> معنی : جزر و مدی، کشندی <hr> معانی دیگر : کشندآبی

معنی : جزر و مدی، کشندی معانی دیگر : کشندآبی

tidal

tidal air

tidal avew

tidal basin

tidal bore

tidal correction

tidal current

tidal datum

tidal day

tidal difference

tidal disruption event

tidal energy

tidal excursion

tidal flow

tidal frequency

tidal friction

tidal gravimeter

tidal harbour

tidal period

tidal prism

tidal swamp

tidal volume

<hr> خیزاب کشندی، موج جزر و مدی، آبلرزه، ابر خیزاب، موج کشند

خیزاب کشندی، موج جزر و مدی، آبلرزه، ابر خیزاب، موج کشند

tidal wave

<hr> امواججزرومدی، موجهای پس اززمین لرزه

امواججزرومدی، موجهای پس اززمین لرزه

tidal waves

tidal wawe

<hr> معنی : چیز عالی <hr> معانی دیگر : (خوراک) چرب و نرم، (خبر یا شایعه و غیره) مطبوع، خوشایند، titbit لقمه چرب ونرم، خرده ریز

معنی : چیز عالی معانی دیگر : (خوراک) چرب و نرم، (خبر یا شایعه و غیره) مطبوع، خوشایند، titbit لقمه چرب ونرم، خرده ریز

tidbit

tiddies

tiddler

<hr> (انگلیس - عامیانه) مست، پاتیل، (انگلیس) کوچک، ریزه

(انگلیس - عامیانه) مست، پاتیل، (انگلیس) کوچک، ریزه

tiddly

tiddy

<hr> معنی : جریان، کشند، کشند داشتن، جزر و مد ایجاد کردن، اتفاق افتادن <hr> معانی دیگر : (در اصل) هنگام، دوران، ایام (امروزه فقط در ترکیب به کار می رود)، جزر و مد، هر چیزی که جزر و مد دارد، (با: over یا on یا onward - با جزر و مد) آوردن یا بردن، اوج، دوران شکوفایی، موج، کشند آب، خیزاب، (قدیمی) موقع مناسب، بزنگاه، جزر و مد داشتن، کشند کردن، (قدیمی) روی دادن، عید

معنی : جریان، کشند، کشند داشتن، جزر و مد ایجاد کردن، اتفاق افتادن معانی دیگر : (در اصل) هنگام، دوران، ایام (امروزه فقط در ترکیب به کار می رود)، جزر و مد، هر چیزی که جزر و مد دارد، (با: over یا on یا onward - با جزر و مد) آوردن یا بردن، اوج، دوران شکوفایی، موج، کشند آب، خیزاب، (قدیمی) موقع مناسب، بزن

واژه های حرف "t" - پیشنهاد کاربران