tomentulose

tomhawk

tommo

tommy hilfiger

<hr> (نوعی عکس برداشته شده با اشعه ی ایکس) برش نگاره، توموگرام

(نوعی عکس برداشته شده با اشعه ی ایکس) برش نگاره، توموگرام

tomogram

tomographic

tomographical

<hr> (عکس برداری با اشعه ی مجهول) برش نگاری، توموگرافی، سطح نگاری، صفحه نگاری، تومورنگاری، غده نگاری، فن تشخیص امرا­ از روی عکسبرداری با اشعه مجهول، پرتونگاری مقطعی

(عکس برداری با اشعه ی مجهول) برش نگاری، توموگرافی، سطح نگاری، صفحه نگاری، تومورنگاری، غده نگاری، فن تشخیص امرا­ از روی عکسبرداری با اشعه مجهول، پرتونگاری مقطعی

tomography

<hr> معنی : فردا، روز بعد <hr> معانی دیگر : (مجازی) آینده

معنی : فردا، روز بعد معانی دیگر : (مجازی) آینده

tomorrow

tomorrow afternoon

tomorrow is a new day

tomorrow is another day

tomorrow week

tomorrow x together

tomorrowland

tomps

<hr> tomy_ پسوند:، بخش، تقسیم، بخش سازی [dichotomy]

tomy_ پسوند:، بخش، تقسیم، بخش سازی [dichotomy]

tomy

<hr> معنی : تن <hr> معانی دیگر : (عامیانه - معمولا جمع) خروارها، یک عالمه (مخفف آن: t و t و یا tn)، (واحد سنجش وزن برابر با 907/18 کیلوگرم در امریکا و کانادا که به آن short ton هم می گویند و برابر با 1016/07 کیلوگرم در انگلیس و استرالیا که به آن long ton هم می گویند و برابر با 1000 کیلوگرم در نظام متری که tonne هم می نویسند) تن، (واحد سنجش گنجایش کشتی برابر با 100 فوت مکعب یا 2/8317 متر مکعب که به آن register ton هم می گویند) تن، (واحد سنجش توانایی سردسازی دستگاه های حرارت مطبوع یا کولر برابر با دوازده هزار btu در ساعت) تن، واحد وزنی برابر با 0001 کیلوگرم

معنی : تن معانی دیگر : (عامیانه - معمولا جمع) خروارها، یک عالمه (مخفف آن: t و t و یا tn)، (واحد سنجش وزن برابر با 907/18 کیلوگرم در امریکا و کانادا که به آن short ton هم می گویند و برابر با 1016/07 کیلوگرم در انگلیس و استرالیا که به آن long ton هم می گویند و برابر با 1000 کیلوگرم در نظام متری که ton

ton 618

ton o

ton of traffic

<hr> معنی : مربوطه به اهنگ صدا <hr> معانی دیگر : وابسته به آهنگ، آهنگی، صوتی

معنی : مربوطه به اهنگ صدا معانی دیگر : وابسته به آهنگ، آهنگی، صوتی

tonal

tonal answer

tonal language

<hr> معنی : اهنگ، مایه، رنگ پذیری، چگونگی صدا <hr> معانی دیگر : (موسیقی) مایه، مقام، مایگانی، پردگانی

معنی : اهنگ، مایه، رنگ پذیری، چگونگی صدا معانی دیگر : (موسیقی) مایه، مقام، مایگانی، پردگانی

tonality

tonder

tondra

<hr> معنی : اهنگ، صدا، مقام، لحن، دانگ، نوا، درجه صدا، اهنگ داشتن، باهنگ در اوردن <hr> معانی دیگر : آهنگ، نغمه، آوا، رنگ، صوت، تن صدا، رنگ مایه، ته رنگ، - رنگ، لون، جلوه ی رنگ، نرمش، کشسانی، کش پذیری، خاصیت ارتجاعی، سبک، ویژگی، چگونگی، وضع، وضعیت، روح، جو، حال و هوا، (معمولا با: down) ملایم کردن یا شدن، تعدیل کردن یا شدن، سرحال آوردن، نیرومند کردن، تقویت کردن، قوی کردن، (دستگاه ضبط صدای تلفن و غیره) زنگ، تک زنگ، نوازه، هماهنگی داشتن، همساز بودن، جور بودن، خوردن (به)، (زبان شناسی) نواخت، (نقاشی) سایه روشن، (عضلات) کشیدگی طبیعی (رجوع شود به: tonus)، کشمندی، پرده، مایه، نت، (صدای انسان) دانگ، جوهر، طنین، نیرومند شدن، نورمایه، سفت کردن

معنی : اهنگ، صدا، مقام، لحن، دانگ، نوا، درجه صدا، اهنگ داشتن، باهنگ در اوردن معانی دیگر : آهنگ، نغمه، آوا، رنگ، صوت، تن صدا، رنگ مایه، ته رنگ، - رنگ، لون، جلوه ی رنگ، نرمش، کشسانی، کش پذیری، خاصیت ارتجاعی، سبک، ویژگی، چگونگی، وضع، وضعیت، روح، جو، حال و هوا، (معمولا با: down) ملایم کردن یا شدن، تعدیل

tone

tone at the top

tone color

tone colour

<hr> فاقد حساسیت نسبت به ریزه کاری های موسیقی، آواکر، فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی

فاقد حساسیت نسبت به ریزه کاری های موسیقی، آواکر، فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی

tone deaf

tone deafness

<hr> 1- از شدت (چیزی) کاستن، ملایم کردن 2- ملایم شدن، تعدیل شدن 3- (رنگ و غیره) روشن تر کردن یا شدن، کمرنگ شدن یا کردن

1- از شدت (چیزی) کاستن، ملایم کردن 2- ملایم شدن، تعدیل شدن 3- (رنگ و غیره) روشن تر کردن یا شدن، کمرنگ شدن یا کردن

tone down

tone of voice

<hr> 1- برشدت (چیزی) افزودن 2- (رنگ و غیره) تیره تر کردن یا شدن، پررنگ کردن یا شدن

1- برشدت (چیزی) افزودن 2- (رنگ و غیره) تیره تر کردن یا شدن، پررنگ کردن یا شدن

tone up

toned

<hr> معنی : نا موزون، بی اهنگ <hr> معانی دیگر : بی اهنگ، ناموزون

معنی : نا موزون، بی اهنگ معانی دیگر : بی اهنگ، ناموزون

toneless

tonelessly

<hr> (بزک) شیر پاک کن، آبگونه ی پاک ساز صورت (معمولا دارای الکل و مواد سوزآور)

(بزک) شیر پاک کن، آبگونه ی پاک ساز صورت (معمولا دارای الکل و مواد سوزآور)

toner

tones

tonfa

<hr> معنی : با انبر گرفتن، با انبر نگهداشتن، زنگ را بصدا در اوردن <hr> معانی دیگر : با انبرک (یا انبر) گرفتن (رجوع شود به: tongs)، (چین) حزب، انجمن، با انبر چیزی را گرفتن، طنین اندازشدن، انبر قند گیر، انبرک

معنی : با انبر گرفتن، با انبر نگهداشتن، زنگ را بصدا در اوردن معانی دیگر : با انبرک (یا انبر) گرفتن (رجوع شود به: tongs)، (چین) حزب، انجمن، با انبر چیزی را گرفتن، طنین اندازشدن، انبر قند گیر، انبرک

tong

tongkat ali

<hr> معنی : انبرک، انبر قند گیر <hr> معانی دیگر : قندگیر (a pair of tongs هم می گویند)

معنی : انبرک، انبر قند گیر معانی دیگر : قندگیر (a pair of tongs هم می گویند)

tongs

tongu

<hr> معنی : شاهین ترازو، زبانه، زبان، بر زبان اوردن، دارای زبانه کردن، گفتن <hr> معانی دیگر : سخن، صحبت، لسان، گویش، حرف، (سگ شکاری) عوعو (به مجرد دیدن شکار)، پارس، هرچیز زبان مانند: (کفش) زبانه، زیرچاکی، (زنگ و ناقوس) چکش، (گاری و کالسکه و غیره) تیر وسط، (زمین) باریکه، نواره، (ترازو) شاهین، لمس کردن، پرماس کردن (به ویژه با زبان)، زبان زدن، زبانه دار کردن، با کام و زبانه متصل کردن، رجوع شود به: radula، (در برخی حشرات به ویژه زنبور) آلت مکنده (proboscis هم می گویند)، گوشت زبان، زبان گاو (یا گوسفند)، (جمع) رجوع شود به: glossolalia، (قدیمی) سرزنش کردن، (قدیمی) گفتن، اظهار کردن، (موسیقی - ساز بادی را) با زبان زدن (رجوع شود به: tonguing)، (مانند زبان یا زبانه) بیرون زدن، (نادر) پرحرفی کردن، باit گفتن

معنی : شاهین ترازو، زبانه، زبان، بر زبان اوردن، دارای زبانه کردن، گفتن معانی دیگر : سخن، صحبت، لسان، گویش، حرف، (سگ شکاری) عوعو (به مجرد دیدن شکار)، پارس، هرچیز زبان مانند: (کفش) زبانه، زیرچاکی، (زنگ و ناقوس) چکش، (گاری و کالسکه و غیره) تیر وسط، (زمین) باریکه، نواره، (ترازو) شاهین، لمس کردن، پرماس ک

واژه های حرف "t" - پیشنهاد کاربران