total organic carbon

total ovarian reserve

total paralysis

total parenteral nutrition

total pay mix

total points

total progress

total quality management

<hr> (روان شناسی) قدرت به یادآوری کامل، حافظه ی کلی

(روان شناسی) قدرت به یادآوری کامل، حافظه ی کلی

total recall

total rip off

total rise

total shoulder arthroplasty

total silence

total survey error

total suspended particles

total throw

total variance

total violation

total war

total water mixing ratio

total worth

totalcapital

totaled

totaling

totalise

<hr> totalitarianism : رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی

totalitarianism : رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی

totalism

totalist

<hr> رجوع شود به: totalist) totalitarian هم می گویند)

رجوع شود به: totalist) totalitarian هم می گویند)

totalistic

<hr> معنی : وابسته بحکومت یکه تازی، دارای حکومت مطلقه و دیکتاتوری <hr> معانی دیگر : (حکومت) تک حزبی، یکه تاز، استبدادی، خودکامه، دیکتاتوری

معنی : وابسته بحکومت یکه تازی، دارای حکومت مطلقه و دیکتاتوری معانی دیگر : (حکومت) تک حزبی، یکه تاز، استبدادی، خودکامه، دیکتاتوری

totalitarian

<hr> 1- تک حزب گرایی 2- حکومت تک حزبی 3- استبداد، خودکامگی، یکه تازی، totalism : رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی

1- تک حزب گرایی 2- حکومت تک حزبی 3- استبداد، خودکامگی، یکه تازی، totalism : رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی

totalitarianism

totalitarianist

<hr> معنی : مجموع، تمامیت، کلی، کلیت، مقدار کلی <hr> معانی دیگر : همه، جمع، جمع کل، مبلغ کل

معنی : مجموع، تمامیت، کلی، کلیت، مقدار کلی معانی دیگر : همه، جمع، جمع کل، مبلغ کل

totality

totalizing

totalled

<hr> معنی : سرتاسر، سربسر، کاملا، روی هم رفته، کلا، جمعا، بطور سرجمع <hr> معانی دیگر : کاملا، کلا، روی هم رفته، سربسر، جمعا، بطور سرجمع

معنی : سرتاسر، سربسر، کاملا، روی هم رفته، کلا، جمعا، بطور سرجمع معانی دیگر : کاملا، کلا، روی هم رفته، سربسر، جمعا، بطور سرجمع

totally

totally cool

totally hazardous

totally multiplicative

totally ordered set

totally silent

totally up

totally worth it

totals

totaly

total�liabilities

<hr> معنی : حمل و نقل کردن، برپشت حمل کردن، بار بردن <hr> معانی دیگر : (به ویژه در بغل یا بر پشت خود) حمل کردن، به دوش کشیدن، کول کردن، (سلاح آتشین) با خود داشتن، سلاح حمل کردن، دوش گیری، حمل، بغل گیری، بار، مخفف: tote bag، سوق دادن، جمع کردن، مجموع

معنی : حمل و نقل کردن، برپشت حمل کردن، بار بردن معانی دیگر : (به ویژه در بغل یا بر پشت خود) حمل کردن، به دوش کشیدن، کول کردن، (سلاح آتشین) با خود داشتن، سلاح حمل کردن، دوش گیری، حمل، بغل گیری، بار، مخفف: tote bag، سوق دادن، جمع کردن، مجموع

tote

tote bag

<hr> معنی : توتم، روح محافظ شخص، روح یا جانور حامی شخص <hr> معانی دیگر : (در میان برخی قبایل بومی) حیوان یا شی که نماد قبیله بوده و با تبار آن بستگی دارد، درخت یا جانوری که سر&nbsp; پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند

معنی : توتم، روح محافظ شخص، روح یا جانور حامی شخص معانی دیگر : (در میان برخی قبایل بومی) حیوان یا شی که نماد قبیله بوده و با تبار آن بستگی دارد، درخت یا جانوری که سر پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند

واژه های حرف "t" - پیشنهاد کاربران