<hr> سلسله ی مراتب، تیر توتم، ستون توتم، تیر یا چوبی که نقوش جانوران محافظ قبایل مختلف سر&nbsp;پوستان روی ان منقوش بوده

سلسله ی مراتب، تیر توتم، ستون توتم، تیر یا چوبی که نقوش جانوران محافظ قبایل مختلف سر پوستان روی ان منقوش بوده

totem pole

totes

toting

<hr> قدرت تولید وایجاد یک ارگانیسم از یک جزء ان

قدرت تولید وایجاد یک ارگانیسم از یک جزء ان

totipotency

<hr> بس توان، پرتوان، قدر قدرت، دارای قدرت تولید یک ارگانیسم از یک جزء ان

بس توان، پرتوان، قدر قدرت، دارای قدرت تولید یک ارگانیسم از یک جزء ان

totipotent

toto

tots

<hr> (یکی از حومه های لندن) توتن هام

(یکی از حومه های لندن) توتن هام

tottenham

<hr> معنی : تلو تلو خوردن، تردید کردن، پس و پیش رفتن، متزلزل شدن <hr> معانی دیگر : متزلزل بودن، در شرف افتادن بودن

معنی : تلو تلو خوردن، تردید کردن، پس و پیش رفتن، متزلزل شدن معانی دیگر : متزلزل بودن، در شرف افتادن بودن

totter

tottered

totully

toucan crossing

<hr> معنی : احساس با دست، حس لامسه، لمس دست زنی، پرماس، دست زدن به، پرماسیدن، متاثر شدن، متاثر کردن، زدن، رسیدن به، لمس کردن <hr> معانی دیگر : بساویدن، پرماس کردن، دست زدن، دست مالیدن، تماس پیدا کردن، بسودن، (لب یا دست و غیره) زدن، خوردن، مماس بودن یا کردن، سایا بودن یا شدن، سایان بودن یا شدن، همسودن، هم سود بودن یا کردن، هم مرز بودن، سر و کار داشتن با، مربوط بودن، پرداختن، ارتباط داشتن، اشاره کردن، تحت تاثیر قرار دادن، محسوس بودن، اثر کردن، آسیب رساندن، صدمه زدن، (معمولا به صورت اسم مفعول) دارای جنبه یا رنگ به خصوصی کردن، ته رنگ دادن، (کشتی) توقف کوتاه کردن، (معمولا در جمله ی منفی) قابل مقایسه بودن (با)، برابری کردن، به پای کسی یا چیزی رسیدن، لامسه، بساوش، بساوایی، ضربه ی آهسته، تلنگر، دست زنی، مهارت، استعداد، مقدار کم، کمی، اندکی، یک خرده، اثرکم، نشان، همسایش، همسایی، رابطه، (خودمانی) کلاشی، مفت خوری، تیغ زنی، (روش لمس کردن یا دست زدن یا نواختن ساز) دست، ریزه کاری، پرماس پذیری، حالت بساوشی، خصوصیات هرچیز از نظر لامسه، احساس بساوشی (مانند نرمی و زبری)، (بی اجازه یا به طور غیر قانونی) تصرف کردن، استفاده کردن، برداشتن، به کاربردن، (خودمانی - با زرنگی یا التماس و غیره) به دست آوردن، تیغ زدن، کلاشی کردن، (قدیمی - ساز زهی یا پیانو و غیره) زدن، نواختن، (به ویژه اخلاقی یا تفکری) حساسیت، سوهش پذیری

معنی : احساس با دست، حس لامسه، لمس دست زنی، پرماس، دست زدن به، پرماسیدن، متاثر شدن، متاثر کردن، زدن، رسیدن به، لمس کردن معانی دیگر : بساویدن، پرماس کردن، دست زدن، دست مالیدن، تماس پیدا کردن، بسودن، (لب یا دست و غیره) زدن، خوردن، مماس بودن یا کردن، سایا بودن یا شدن، سایان بودن یا شدن، همسودن، هم سود 

touch

touch a raw nerve

touch a sour spot

<hr> غیر محرز، احتمالی، ناپابرجا، الله بختی، نامعلوم، مشکوک، در معر­ خطر

غیر محرز، احتمالی، ناپابرجا، الله بختی، نامعلوم، مشکوک، در معر­ خطر

touch and go

touch base

touch base with someone

touch bottom

touch down

touch for

touch heart

touch me

touch me that

touch move

touch my soul

touch of

<hr> 1- منفجر کردن 2- دقیقا نشان دادن، نمایندگی کردن 3- (به ویژه به طور خشونت آمیز) موجب شدن، انگیزاندن

1- منفجر کردن 2- دقیقا نشان دادن، نمایندگی کردن 3- (به ویژه به طور خشونت آمیز) موجب شدن، انگیزاندن

touch off

touch on

touch point

touch screen

touch sensitive

touch sensitivity

touch that

touch the wood

<hr> وابسته به تلفن تکمه ای

touch tone

touch tone telephone

touch typing

<hr> 1- (عکس یا نقاشی و غیره) رتوش کردن، دستکاری کردن 2- (با ضربه ی سبک و غیره) هوشیار کردن، برانگیختن

1- (عکس یا نقاشی و غیره) رتوش کردن، دستکاری کردن 2- (با ضربه ی سبک و غیره) هوشیار کردن، برانگیختن

touch up

<hr> (به مطلبی) اشاره کردن، ذکر کردن

(به مطلبی) اشاره کردن، ذکر کردن

touch upon

touch voltage limit

touch wood

touchable

<hr> (فوتبال امریکایی: عبور دادن توپ از خط دروازه ی حریف که شش پوان دارد) تاچ داون، (هواپیما) فرود آمدن

(فوتبال امریکایی: عبور دادن توپ از خط دروازه ی حریف که شش پوان دارد) تاچ داون، (هواپیما) فرود آمدن

touchdown

touchdown rate of descent

touchdown runway visual range

touchdown zone

<hr> (interjection) (شمشیر بازی) ضربهی دارای امتیاز، پرماس، توشه (interjection) (عامیانه) احسنت!، حق با شماست!

(interjection) (شمشیر بازی) ضربهی دارای امتیاز، پرماس، توشه (interjection) (عامیانه) احسنت!، حق با شماست!

واژه های حرف "t" - پیشنهاد کاربران