vehicle signal actuating device

vehicle speed sensor

vehicle staging lot

vehicle step

vehicle to grid

vehicle waist

vehicles

vehicular emissions

vehicular manslaughter

vehicular trip

vehince

<hr> معنی : پرده، حجاب، خمار، نقاب، چادر، حجاب زدن، پوشاندن <hr> معانی دیگر : رخپوشی، پوشش، لفافه، روبنده زدن، حجاب را رعایت کردن، رخپوشی کردن، روی خود را گرفتن، مستور کردن، نهان کردن، روپوشه، سراگوش، واشام، (راهبه ها) سرپوش، روسری، (عروس) تور روی صورت، مخفف: humeral veil، (زیست شناسی) رجوع شود به: velum، (محلی) رجوع شود به: caul، پرده زدن، مستوریا پنهان کردن

معنی : پرده، حجاب، خمار، نقاب، چادر، حجاب زدن، پوشاندن معانی دیگر : رخپوشی، پوشش، لفافه، روبنده زدن، حجاب را رعایت کردن، رخپوشی کردن، روی خود را گرفتن، مستور کردن، نهان کردن، روپوشه، سراگوش، واشام، (راهبه ها) سرپوش، روسری، (عروس) تور روی صورت، مخفف: humeral veil، (زیست شناسی) رجوع شود به: velum، (مح

veil

veil nebula

veil or ignorance

veil piercing

veil silk

veil wraps

<hr> حجاب دار، روبند زده، روگرفته، پوشیده، مستور، نهان، مبهم، در لفافه

حجاب دار، روبند زده، روگرفته، پوشیده، مستور، نهان، مبهم، در لفافه

veiled

veiled threat

<hr> معنی : رگه <hr> معانی دیگر : (عامیانه) رگ، عرق، (زمین شناسی - کان) رگه، (سنگ یا چوب) رگه، طرح، رشته، روش، سبک، خلق، حالت، وریددار کردن، رگ دار کردن، (مانند رگ ها) منشعب شدن، شاخه شاخه شدن، شبکه دار کردن یا شدن، سیاهرگ (در برابر: سرخرگ artery)، (گیاه شناسی) رگبرگ، رجوع شود به: lode، تمایل، رگه دار شدن

معنی : رگه معانی دیگر : (عامیانه) رگ، عرق، (زمین شناسی - کان) رگه، (سنگ یا چوب) رگه، طرح، رشته، روش، سبک، خلق، حالت، وریددار کردن، رگ دار کردن، (مانند رگ ها) منشعب شدن، شاخه شاخه شدن، شبکه دار کردن یا شدن، سیاهرگ (در برابر: سرخرگ artery)، (گیاه شناسی) رگبرگ، رجوع شود به: lode، تمایل، رگه دار شدن

vein

<hr> رگ بندی، شبکه بندی رگ ها یا رگه ها، طرح رگه رگه

رگ بندی، شبکه بندی رگ ها یا رگه ها، طرح رگه رگه

veining

<hr> رجوع شود به: venule، رگه کوچک، وریدکوچک

رجوع شود به: venule، رگه کوچک، وریدکوچک

veinlet

veinous

veins

<hr> معنی : رگه رگه، رگه دار <hr> معانی دیگر : رگ دار، رگ نما، پر رگ و ریشه، پر از رگه

معنی : رگه رگه، رگه دار معانی دیگر : رگ دار، رگ نما، پر رگ و ریشه، پر از رگه

veiny

veiw

vekselberg

vela

<hr> معنی : غشایی، پردهای، کامی، ملازی <hr> معانی دیگر : پردکی، ادا شده از شراع الحنک

معنی : غشایی، پردهای، کامی، ملازی معانی دیگر : پردکی، ادا شده از شراع الحنک

velar

velaric

velaric airstream mechanism

velaric initiation

<hr> تلفظ حرف بوسیله قراردادن زبان برپشت سقف، تلفظ کامی

تلفظ حرف بوسیله قراردادن زبان برپشت سقف، تلفظ کامی

velarization

velation

velayet

velcome

<hr> (نام بازرگانی پارچه ی نایلونی به هم چسب که به جای زیپ یا چفت یا دکمه به کار می رود) ولکرو

(نام بازرگانی پارچه ی نایلونی به هم چسب که به جای زیپ یا چفت یا دکمه به کار می رود) ولکرو

velcro

velcro fasteners

<hr> معنی : هوا و هوس <hr> معانی دیگر : میل ضعیف، کم خواست، هوس انی

معنی : هوا و هوس معانی دیگر : میل ضعیف، کم خواست، هوس انی

velleity

vellichor

vellus

vellus hair

velocious

<hr> معنی : دوچرخه پایی، سه چرخه <hr> معانی دیگر : (قدیمی) دوچرخه

معنی : دوچرخه پایی، سه چرخه معانی دیگر : (قدیمی) دوچرخه

velocipede

velocipedes

velociraptor

<hr> معنی : شتاب، سرعت، تندی <hr> معانی دیگر : هنگار، روندی، سیزی، چابکی، (فیزیک) میزان پیمایش مسافت نسبت به زمان، (شیمی) سرعت فعل و انفعال، هنگار واکنش، سرعت سیر، تندی برحسب زمان

معنی : شتاب، سرعت، تندی معانی دیگر : هنگار، روندی، سیزی، چابکی، (فیزیک) میزان پیمایش مسافت نسبت به زمان، (شیمی) سرعت فعل و انفعال، هنگار واکنش، سرعت سیر، تندی برحسب زمان

واژه های حرف "v" - پیشنهاد کاربران