فرهنگ معین

<hr> برابر پارسی : ( آخرالدواء ) پسین دارو

برابر پارسی : ( آخرالدواء ) پسین دارو

اخرالدواء

اخرب

<hr> مترادف اخرت : ( آخرت ) آخرالزمان، اخری، رستاخیز، عقبا، عقبی، قیامت، نشور <hr> متضاد اخرت : ( آخرت ) دنیا <hr> برابر پارسی : ( آخرت ) رستاخیز، انجامش، آنجهان، پسین سرای، روز بازپسین

مترادف اخرت : ( آخرت ) آخرالزمان، اخری، رستاخیز، عقبا، عقبی، قیامت، نشور متضاد اخرت : ( آخرت ) دنیا برابر پارسی : ( آخرت ) رستاخیز، انجامش، آنجهان، پسین سرای، روز بازپسین

اخرت

<hr> برابر پارسی : ( آخردست ) به پایان، پایین گاه

برابر پارسی : ( آخردست ) به پایان، پایین گاه

اخردست

اخرس

اخرسالار

اخرم

<hr> مترادف اخروی : آن جهانی، عقبایی <hr> متضاد اخروی : دنیوی <hr> برابر پارسی : جهان دیگر، روز واپسین، آن جهانی

مترادف اخروی : آن جهانی، عقبایی متضاد اخروی : دنیوی برابر پارسی : جهان دیگر، روز واپسین، آن جهانی

اخروی

<hr> مترادف اخری : ( آخری ) اخیر، آخرین، انتهایی، واپسین | آخرت، رستاخیز، عقبا، عقبی، قیامت، بعدی، پسین، دومین، دیگر ، اولی <hr> متضاد اخری : ( آخری ) اولی | دنیا <hr> برابر پارسی : ( آخری ) پسین، دیگر

مترادف اخری : ( آخری ) اخیر، آخرین، انتهایی، واپسین | آخرت، رستاخیز، عقبا، عقبی، قیامت، بعدی، پسین، دومین، دیگر ، اولی متضاد اخری : ( آخری ) اولی | دنیا برابر پارسی : ( آخری ) پسین، دیگر

اخری

اخریان

<hr> مترادف اخرین : ( آخرین ) آخری، اخیر، انتهایی، بازپسین، نهایی، واپسین <hr> متضاد اخرین : ( آخرین ) آغازین <hr> برابر پارسی : ( آخرین ) واپسین، پایانی، پسین، پسینیان، دگران

مترادف اخرین : ( آخرین ) آخری، اخیر، انتهایی، بازپسین، نهایی، واپسین متضاد اخرین : ( آخرین ) آغازین برابر پارسی : ( آخرین ) واپسین، پایانی، پسین، پسینیان، دگران

اخرین

اخس

اخسمه

اخشاب

اخشم

اخشمه

<hr> مترادف اخشیج : ( آخشیج ) آخشیگ، اسطقس، اصل، عنصر، ضد، مخالف، هیولی

مترادف اخشیج : ( آخشیج ) آخشیگ، اسطقس، اصل، عنصر، ضد، مخالف، هیولی

اخشیج

اخشیجان

اخشیگ

<hr> برابر پارسی : ویژه تر، بویژه

برابر پارسی : ویژه تر، بویژه

اخص

اخصاء

<hr> مترادف اخضر : سبز، آبی، کبود، نیلگون

مترادف اخضر : سبز، آبی، کبود، نیلگون

اخضر

اخضرار

اخطاء

<hr> مترادف اخطار : آگهی، اخطاریه، هشدار، ابلاغ، یادآوری <hr> برابر پارسی : گوشزد، آگاهانیدن، یادآوری، هشدار، هشیاری

مترادف اخطار : آگهی، اخطاریه، هشدار، ابلاغ، یادآوری برابر پارسی : گوشزد، آگاهانیدن، یادآوری، هشدار، هشیاری

اخطار

<hr> مترادف اخطاریه : اخطار، اخطارنامه <hr> برابر پارسی : یادبرگ، هشدار

مترادف اخطاریه : اخطار، اخطارنامه برابر پارسی : یادبرگ، هشدار

اخطاریه

<hr> برابر پارسی : پنهان، پنهان کردن، پوشاندن، نهان داشتن، نهان کردن، نهفتن

برابر پارسی : پنهان، پنهان کردن، پوشاندن، نهان داشتن، نهان کردن، نهفتن

اخفاء

اخفاف

اخفاق

اخفش

اخلا قا

اخلاء

<hr> مترادف اخلاص : ارادت، خلوص، صدق <hr> متضاد اخلاص : ریا، سالوس، ظاهرنمایی <hr> برابر پارسی : پاکدلی، یکرنگی

مترادف اخلاص : ارادت، خلوص، صدق متضاد اخلاص : ریا، سالوس، ظاهرنمایی برابر پارسی : پاکدلی، یکرنگی

اخلاص

اخلاط

<hr> مترادف اخلاف : احفاد، اعقاب، اولاد، بازماندگان، جانشینان <hr> متضاد اخلاف : اسلاف <hr> برابر پارسی : جانشینان، پس آیندگان، پسینیان

مترادف اخلاف : احفاد، اعقاب، اولاد، بازماندگان، جانشینان متضاد اخلاف : اسلاف برابر پارسی : جانشینان، پس آیندگان، پسینیان

اخلاف

<hr> مترادف اخلاق : خصلت، خلق، خوی، داب، عادت، منش <hr> برابر پارسی : خو، خوی، خوی ها، رفتار، فراخویی، منش، منش شناسی، منش ها

مترادف اخلاق : خصلت، خلق، خوی، داب، عادت، منش برابر پارسی : خو، خوی، خوی ها، رفتار، فراخویی، منش، منش شناسی، منش ها

اخلاق

اخلاقاً

<hr> مترادف اخلال : اختلال، بی نظمی، تخریب، خرابکاری، کارشکنی <hr> برابر پارسی : آشوب، بهم زدن، دستبری، کارشکنی کردن

مترادف اخلال : اختلال، بی نظمی، تخریب، خرابکاری، کارشکنی برابر پارسی : آشوب، بهم زدن، دستبری، کارشکنی کردن

اخلال

<hr> مترادف اخم : آژنگ، بدخویی، ترشرویی، عبس

مترادف اخم : آژنگ، بدخویی، ترشرویی، عبس

اخم

اخم و تخم

اخماس

اخمالو

<hr> مترادف اخمو : بداخلاق، بداخم، بدخو، ترشرو، عبوس

مترادف اخمو : بداخلاق، بداخم، بدخو، ترشرو، عبوس

واژه های حرف "ا" - فرهنگ معین