انکر

<hr> مترادف انکسار : شکستگی، شکست، فروتنی <hr> برابر پارسی : شکست، پراشیدن، شکسته شدن

مترادف انکسار : شکستگی، شکست، فروتنی برابر پارسی : شکست، پراشیدن، شکسته شدن

انکسار

انکساف

انکشاف

<hr> مترادف انگ : برچسب، علامت، مارک، نشان، شیره، عصاره، زنبور

مترادف انگ : برچسب، علامت، مارک، نشان، شیره، عصاره، زنبور

انگ

<hr> مترادف انگار : پنداشت، پندار، تخیل، تصور، خیال، فرض، فکر، پنداری، گویا، گویی

مترادف انگار : پنداشت، پندار، تخیل، تصور، خیال، فرض، فکر، پنداری، گویا، گویی

انگار

انگاردن

<hr> مترادف انگاره : حد، طرح، فرضیه، خیال، فرض، گمان، وهم

مترادف انگاره : حد، طرح، فرضیه، خیال، فرض، گمان، وهم

انگاره

انگاریدن

انگاشتن

انگاشته

انگام

انگامه

<hr> مترادف انگاه : ( آنگاه ) آنجا، آن زمان، آنک، آنوقت، آن هنگام، بعد، پس ازآن، سپس، سرانجام <hr> متضاد انگاه : ( آنگاه ) اینک

مترادف انگاه : ( آنگاه ) آنجا، آن زمان، آنک، آنوقت، آن هنگام، بعد، پس ازآن، سپس، سرانجام متضاد انگاه : ( آنگاه ) اینک

انگاه

<hr> مترادف انگبین : شهد، شیرینی، عسل <hr> متضاد انگبین : شرنگ

مترادف انگبین : شهد، شیرینی، عسل متضاد انگبین : شرنگ

انگبین

<hr> مترادف انگشت : اصبع، کلیک، انقوزه، صمغ

مترادف انگشت : اصبع، کلیک، انقوزه، صمغ

انگشت

انگشت رس

انگشت شهادت

انگشت نشان

<hr> مترادف انگشت نما : رسوا، مفتضح، پرآوازه، زبانزد، مشهور، معروف

مترادف انگشت نما : رسوا، مفتضح، پرآوازه، زبانزد، مشهور، معروف

انگشت نما

انگشت نما (ی )

انگشت نگاری

انگشت پیچ

انگشت کش

انگشت گذاشتن

انگشت گزیدن

انگشتال

انگشتانه

<hr> مترادف انگشتر : انگشتری، حلقه، خاتم

مترادف انگشتر : انگشتری، حلقه، خاتم

انگشتر

انگشتر (ی )

انگشتو

انگشتوانه

انگشتگر

<hr> مترادف انگل : پارازیت، میکرب، ویروس، طفیلی، گدا، مفتخوار، مفت خور

مترادف انگل : پارازیت، میکرب، ویروس، طفیلی، گدا، مفتخوار، مفت خور

انگل

انگلوفیل

انگلک

انگلک کردن

انگلیون

انگه

<hr> مترادف انگور : تاک، رز، رزبن، مو

مترادف انگور : تاک، رز، رزبن، مو

انگور

انگول

انگوله

انگونه

انگژ

انگیختن

انگیز

<hr> مترادف انگیزش : اغوا، تحریض، تحریک، ترغیب، تشجیع، تشویق، تهییج، وسوسه

مترادف انگیزش : اغوا، تحریض، تحریک، ترغیب، تشجیع، تشویق، تهییج، وسوسه

انگیزش

<hr> مترادف انگیزه : باعث، جهت، داعیه، دلیل، سبب، علت، محرک، موجب

مترادف انگیزه : باعث، جهت، داعیه، دلیل، سبب، علت، محرک، موجب

واژه های حرف "ا" - فرهنگ معین