<hr> مترادف دلدار : جانان، دلارام، دلبر، دلداده، دلربا، دلستان، دلنواز، مترس، محبوب، محبوبه، معشوق، معشوقه، ول، یار

مترادف دلدار : جانان، دلارام، دلبر، دلداده، دلربا، دلستان، دلنواز، مترس، محبوب، محبوبه، معشوق، معشوقه، ول، یار

دلدار

<hr> مترادف دلداری : تسلی، تسلیت، دلگرمی

مترادف دلداری : تسلی، تسلیت، دلگرمی

دلداری

دلدل

دلریش

<hr> مترادف دلسرد : افسرده، بی اشتیاق، بی رغبت، دلسوخته، دلمرده، مایوس، ناامید، نومید، وازده <hr> متضاد دلسرد : امیدوار

مترادف دلسرد : افسرده، بی اشتیاق، بی رغبت، دلسوخته، دلمرده، مایوس، ناامید، نومید، وازده متضاد دلسرد : امیدوار

دلسرد

<hr> مترادف دلشده : خاطرخواه، دلباخته، شیدا، شیفته، عاشق، دیوانه، مجنون

مترادف دلشده : خاطرخواه، دلباخته، شیدا، شیفته، عاشق، دیوانه، مجنون

دلشده

دلفین

<hr> مترادف دلق : پشمینه، خرقه، مرقع

مترادف دلق : پشمینه، خرقه، مرقع

دلق

<hr> مترادف دلقک : تلخک، لوده، مسخره، مقلد، یالانچی <hr> برابر پارسی : دلغک، شوخ، فسوسگر، لوده

مترادف دلقک : تلخک، لوده، مسخره، مقلد، یالانچی برابر پارسی : دلغک، شوخ، فسوسگر، لوده

دلقک

دلمل

<hr> مترادف دلمه : بسته، منجمد، منعقد

مترادف دلمه : بسته، منجمد، منعقد

دلمه

دلمک

<hr> مترادف دلنشین : دلپذیر، دلچسب، دلخواه، دلکش، مطبوع، مطلوب <hr> متضاد دلنشین : نامطبوع

مترادف دلنشین : دلپذیر، دلچسب، دلخواه، دلکش، مطبوع، مطلوب متضاد دلنشین : نامطبوع

دلنشین

دلنگ

دلنگان

<hr> مترادف دله : ولگرد، هرزه، چشم چران، ناپاک، پرخور، شکم پرست، شکمو، دزد، دست کج، دله دزد

مترادف دله : ولگرد، هرزه، چشم چران، ناپاک، پرخور، شکم پرست، شکمو، دزد، دست کج، دله دزد

دله

دله دزد

<hr> مترادف دلهره : اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، دلشوره، دلگرانی، دلنگرانی، دلواپسی، سرآسیمگی، قلق، هراش <hr> متضاد دلهره : آرامش

مترادف دلهره : اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، دلشوره، دلگرانی، دلنگرانی، دلواپسی، سرآسیمگی، قلق، هراش متضاد دلهره : آرامش

دلهره

<hr> برابر پارسی : آوند آبکشی

برابر پارسی : آوند آبکشی

دلو

<hr> مترادف دلواپس : پریشان، سراسیمه، مشوش، مضطرب، ناراحت، نگران <hr> متضاد دلواپس : آرام، آسوده

مترادف دلواپس : پریشان، سراسیمه، مشوش، مضطرب، ناراحت، نگران متضاد دلواپس : آرام، آسوده

دلواپس

<hr> مترادف دلپذیر : پسندیده، دلچسب، دلخواه، دلربا، شیک، لذت بخش، مطلوب، مقبول

مترادف دلپذیر : پسندیده، دلچسب، دلخواه، دلربا، شیک، لذت بخش، مطلوب، مقبول

دلپذیر

دلک

<hr> مترادف دلکش : خوشایند، دلپذیر، دلپسند، دلچسب، دلربا، شیرین، مطبوع، نغز <hr> متضاد دلکش : نامطبوع

مترادف دلکش : خوشایند، دلپذیر، دلپسند، دلچسب، دلربا، شیرین، مطبوع، نغز متضاد دلکش : نامطبوع

دلکش

دلکو

<hr> مترادف دلگرم : امیدوار، متکی، مطمئن

مترادف دلگرم : امیدوار، متکی، مطمئن

دلگرم

<hr> مترادف دلگرمی : اعتماد، امیدواری، پشتوانه، دلداری

مترادف دلگرمی : اعتماد، امیدواری، پشتوانه، دلداری

دلگرمی

دلگی

<hr> مترادف دلیجان : ارابه، درشکه، کالسکه <hr> برابر پارسی : گاری، گردونه

مترادف دلیجان : ارابه، درشکه، کالسکه برابر پارسی : گاری، گردونه

دلیجان

<hr> مترادف دلیر : باشهامت، بهادر، بی باک، بی پروا، پرجگر، پهلوان، تهمتن، جرئتمند، جنگاور، دلاور، رزم آور، رشید، شاطر، شجاع، صفدر، قوی، گرد، مبارز، متهور، نترس <hr> متضاد دلیر : ترسو، جبون

مترادف دلیر : باشهامت، بهادر، بی باک، بی پروا، پرجگر، پهلوان، تهمتن، جرئتمند، جنگاور، دلاور، رزم آور، رشید، شاطر، شجاع، صفدر، قوی، گرد، مبارز، متهور، نترس متضاد دلیر : ترسو، جبون

دلیر

<hr> مترادف دلیری : تهور، جرئت، جسارت، جلادت، جلدی، دلاوری، شجاعت، شهامت، گستاخی، مردانگی <hr> متضاد دلیری : جبن

مترادف دلیری : تهور، جرئت، جسارت، جلادت، جلدی، دلاوری، شجاعت، شهامت، گستاخی، مردانگی متضاد دلیری : جبن

دلیری

<hr> مترادف دلیل : بلد، راهبر، راهنما، انگیزه، جهت، سبب، علت، برهان، بینه، حجت <hr> برابر پارسی : انگیزه، آوند، چرایی، راهنما، رهنمون، فرنود، شَوند نشانه

مترادف دلیل : بلد، راهبر، راهنما، انگیزه، جهت، سبب، علت، برهان، بینه، حجت برابر پارسی : انگیزه، آوند، چرایی، راهنما، رهنمون، فرنود، شَوند نشانه

دلیل

<hr> مترادف دم : آن، ثانیه، حین، زمان، گاه، لحظه، لمحه، وقت، هنگام، باد، هوا، بخار، حرارت، دما، گرمی، پف، ریح، نفخه، دمش، نفس، اجاق، کوره، شهیق، آه، خون، دنبال، کنار <hr> متضاد دم : بازدم

مترادف دم : آن، ثانیه، حین، زمان، گاه، لحظه، لمحه، وقت، هنگام، باد، هوا، بخار، حرارت، دما، گرمی، پف، ریح، نفخه، دمش، نفس، اجاق، کوره، شهیق، آه، خون، دنبال، کنار متضاد دم : بازدم

واژه های حرف "د" - فرهنگ معین