فرهنگ معین

دل افگار

دل بستن

دل تنک

دل تنگ

دل تُنُک

دل جویی

دل خراش

دل خسته

دل خواه

دل دادن

<hr> مترادف دل مرده : افسرده، بی میل، دلسرد، دلگیر، مایوس، ملول <hr> متضاد دل مرده : دل به نشاط، زنده دل

مترادف دل مرده : افسرده، بی میل، دلسرد، دلگیر، مایوس، ملول متضاد دل مرده : دل به نشاط، زنده دل

دل مرده

دل نمودگی

دل و دماغ

دل پر

دل پیچه

دل کشیدن

دل کندن

دل گرفتن

دلار

دلارا

<hr> مترادف دلارام : دلبر، دلربا، دلنواز، محبوب، محبوبه، معشوق، همدم <hr> متضاد دلارام : دلازار

مترادف دلارام : دلبر، دلربا، دلنواز، محبوب، محبوبه، معشوق، همدم متضاد دلارام : دلازار

دلارام

دلازار

<hr> مترادف دلال : شیوه، عشوه، غمزه، غنج، کرشمه، ناز، اخمناز، نازوادا | واسطه، امانت فروش، سمسار <hr> برابر پارسی : داد و ستدگر

مترادف دلال : شیوه، عشوه، غمزه، غنج، کرشمه، ناز، اخمناز، نازوادا | واسطه، امانت فروش، سمسار برابر پارسی : داد و ستدگر

دلال

<hr> مترادف دلالت : ارشاد، رهنمایی، رهنمود، رهنمون، هدایت <hr> برابر پارسی : راهنمایی، راهنمودی، فرنودی

مترادف دلالت : ارشاد، رهنمایی، رهنمود، رهنمون، هدایت برابر پارسی : راهنمایی، راهنمودی، فرنودی

دلالت

دلاله

دلام

<hr> مترادف دلاور : باجرئت، باشهامت، بهادر، بی باک، بی پروا، پهلوان، پیکارجو، تهمتن، جنجگو، جنگاور، جنگجو، جنگی، دلیر، رشید، سلحشور، شجاع، شوالیه، غازی، نامجو، نترس، نیو، یل <hr> متضاد دلاور : ترسو، جبون

مترادف دلاور : باجرئت، باشهامت، بهادر، بی باک، بی پروا، پهلوان، پیکارجو، تهمتن، جنجگو، جنگاور، جنگجو، جنگی، دلیر، رشید، سلحشور، شجاع، شوالیه، غازی، نامجو، نترس، نیو، یل متضاد دلاور : ترسو، جبون

دلاور

<hr> مترادف دلاویز : دلپذیر، دلپسند، دلچسب، دلخواه، مطلوب، خوشبو، دماغ پرور، عطرآگین، معطر

مترادف دلاویز : دلپذیر، دلپسند، دلچسب، دلخواه، مطلوب، خوشبو، دماغ پرور، عطرآگین، معطر

دلاویز

<hr> مترادف دلاک : حمامی، کیسه کش، مغمز، آرایشگر، سرتراش، سلمانی <hr> برابر پارسی : کیسه کش

مترادف دلاک : حمامی، کیسه کش، مغمز، آرایشگر، سرتراش، سلمانی برابر پارسی : کیسه کش

دلاک

<hr> مترادف دلایل : ادله، براهین، برهان ها، دلیل ها، ظواهرامر <hr> برابر پارسی : انگیزه ها

مترادف دلایل : ادله، براهین، برهان ها، دلیل ها، ظواهرامر برابر پارسی : انگیزه ها

دلایل

دلب

<hr> مترادف دلباخته : خاطرخواه، دلبسته، دلشده، شیدا، شیفته، عاشق، فریفته، مجذوب، مجنون، مفتون، واله

مترادف دلباخته : خاطرخواه، دلبسته، دلشده، شیدا، شیفته، عاشق، فریفته، مجذوب، مجنون، مفتون، واله

دلباخته

دلباز

<hr> مترادف دلبر : آشوبگر، ترک، جانان، دلارام، دلبند، دلدار، دلربا، دلنواز، صنم، محبوب، محبوبه، معشوق، معشوقه، نگار، ول

مترادف دلبر : آشوبگر، ترک، جانان، دلارام، دلبند، دلدار، دلربا، دلنواز، صنم، محبوب، محبوبه، معشوق، معشوقه، نگار، ول

دلبر

<hr> مترادف دلبری : دلال، دلربایی، غمز، قر

مترادف دلبری : دلال، دلربایی، غمز، قر

دلبری

دلبسته

دلبند

دلتا

<hr> مترادف دلتنگ : آزرده، آزرده دل، افسرده، اندوهناک، اندوهگین، پژمرده، غمگین، گرفته، مضطرب، مکدر، ملول <hr> متضاد دلتنگ : دلخوش، گشاده دل

مترادف دلتنگ : آزرده، آزرده دل، افسرده، اندوهناک، اندوهگین، پژمرده، غمگین، گرفته، مضطرب، مکدر، ملول متضاد دلتنگ : دلخوش، گشاده دل

دلتنگ

<hr> مترادف دلجویی : تسلی، عطوفت، ملاطفت، مهربانی، ناز، نواخت، نوازش

مترادف دلجویی : تسلی، عطوفت، ملاطفت، مهربانی، ناز، نواخت، نوازش

دلجویی

<hr> مترادف دلخراش : جانکاه، جگرخراش، جگرسوز، سخت، ناگوار

مترادف دلخراش : جانکاه، جگرخراش، جگرسوز، سخت، ناگوار

دلخراش

<hr> مترادف دلخواه : باب طبع، پسند، دلپذیر، دلپسند، مرغوب، مطبوع، مطلوب

مترادف دلخواه : باب طبع، پسند، دلپذیر، دلپسند، مرغوب، مطبوع، مطلوب

دلخواه

<hr> مترادف دلخور : آزرده، دل نگران، رنجیده، گرفته، متالم، مغموم، ملول، نگران <hr> متضاد دلخور : راضی، شادمان

مترادف دلخور : آزرده، دل نگران، رنجیده، گرفته، متالم، مغموم، ملول، نگران متضاد دلخور : راضی، شادمان

دلخور

دلخوری

دلخوشکنک

دلخوشی

<hr> مترادف دلداده : دلربا، محبوب معشوق، نگار، وامق، دلبسته، شیدا، شیفته، عاشق، مفتون

مترادف دلداده : دلربا، محبوب معشوق، نگار، وامق، دلبسته، شیدا، شیفته، عاشق، مفتون

دلداده

<hr> مترادف دلدادگی : دلباختگی، شیدایی، شیفتگی، عاشقی، محبت

مترادف دلدادگی : دلباختگی، شیدایی، شیفتگی، عاشقی، محبت

واژه های حرف "د" - فرهنگ معین