<hr> مترادف رذل : بخیل، بی شرف، پست، حقیر، خسیس، دنی، دون، رذیل، سفله، فرومایه، لئیم، ناکس <hr> برابر پارسی : فرو مایه، بدگوهر، ناکس

مترادف رذل : بخیل، بی شرف، پست، حقیر، خسیس، دنی، دون، رذیل، سفله، فرومایه، لئیم، ناکس برابر پارسی : فرو مایه، بدگوهر، ناکس

رذل

<hr> مترادف رذیل : پست، رذل، سفله، فرومایه، ناکس، نانجیب

مترادف رذیل : پست، رذل، سفله، فرومایه، ناکس، نانجیب

رذیل

<hr> مترادف رذیلت : پستی، دون همتی، رذیله، فرومایگی، ناکسی <hr> متضاد رذیلت : فضیلت

مترادف رذیلت : پستی، دون همتی، رذیله، فرومایگی، ناکسی متضاد رذیلت : فضیلت

رذیلت

<hr> مترادف رز : انگور، تاک، مو <hr> برابر پارسی : گل سرخ

مترادف رز : انگور، تاک، مو برابر پارسی : گل سرخ

رز

رزء

<hr> مترادف رزاز : برنج فروش، برنجکوب

مترادف رزاز : برنج فروش، برنجکوب

رزاز

رزازی

<hr> مترادف رزاق : رزق رسان، روزی ده، روزی رسان

مترادف رزاق : رزق رسان، روزی ده، روزی رسان

رزاق

<hr> مترادف رزانت : استواری، سنگینی، معقولی، وقار، وقر <hr> متضاد رزانت : سبکی <hr> برابر پارسی : فرزانگی، گرانباری، گرانمایگی

مترادف رزانت : استواری، سنگینی، معقولی، وقار، وقر متضاد رزانت : سبکی برابر پارسی : فرزانگی، گرانباری، گرانمایگی

رزانت

رزایا

رزبان

رزبن

رزد

<hr> مترادف رزرو : پس انداز، ذخیره، یدکی <hr> برابر پارسی : اندوخته

مترادف رزرو : پس انداز، ذخیره، یدکی برابر پارسی : اندوخته

رزرو

<hr> مترادف رزق : روزی، معیشت، نان، توشه، درآمد، عایدی <hr> برابر پارسی : روزی، خوراکی، خوردنی

مترادف رزق : روزی، معیشت، نان، توشه، درآمد، عایدی برابر پارسی : روزی، خوراکی، خوردنی

رزق

<hr> مترادف رزم : آرزم، پیکار، جدال، جنگ، حرب، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، نبرد، وغا

مترادف رزم : آرزم، پیکار، جدال، جنگ، حرب، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، نبرد، وغا

رزم

رزم آزما

رزم آزمودن

رزم آور

رزم ازما

رزم ازمودن

<hr> مترادف رزم اور : ( رزم آور ) پرخاشگر، جنگ آزموده، جنگاور، جنگجو، دلیر، رزم آزما، رزم توز، رزمجو، غوغایی، فتنه جو

مترادف رزم اور : ( رزم آور ) پرخاشگر، جنگ آزموده، جنگاور، جنگجو، دلیر، رزم آزما، رزم توز، رزمجو، غوغایی، فتنه جو

رزم اور

رزم توز

رزم توزی

رزم زن

رزم نامه

رزم کار

رزم یوز

رزم یوش

رزمجو

رزمجویی

رزمدار

<hr> مترادف رزمناو : ناو، ناوشکن

مترادف رزمناو : ناو، ناوشکن

رزمناو

رزمه

رزمکار

<hr> مترادف رزمگاه : حربگاه، رزمگه، عرصه، میدان

مترادف رزمگاه : حربگاه، رزمگه، عرصه، میدان

رزمگاه

رزمگه

<hr> مترادف رزمی : جنگی، حربی

مترادف رزمی : جنگی، حربی

رزمی

رزنانس

رزه

رزیئه

رزیدن

رزیدنت

رزیستانس

<hr> مترادف رزین : آرام، بارزانت، باوقار، سنگین، متین، موقر، وزین، بردبار، حلیم، شکیبا، صابر، صبور، گرانمایه

مترادف رزین : آرام، بارزانت، باوقار، سنگین، متین، موقر، وزین، بردبار، حلیم، شکیبا، صابر، صبور، گرانمایه

رزین

رزیه

رس

<hr> مترادف رسا : پخته، رسیده، یانع، واضح، بلند، بلیغ، زبان آور، شیوا <hr> متضاد رسا : نارسا

مترادف رسا : پخته، رسیده، یانع، واضح، بلند، بلیغ، زبان آور، شیوا متضاد رسا : نارسا

واژه های حرف "ر" - فرهنگ معین