شگال

شگالیو

<hr> مترادف شگرد : تدبیر، حقه، فن، فند، لم <hr> برابر پارسی : فند

مترادف شگرد : تدبیر، حقه، فن، فند، لم برابر پارسی : فند

شگرد

<hr> مترادف شگرف : باحشمت، باعظمت، بزرگ، عظیم، محتشم، خارق العاده، شگفت آور، عالی، عجیب، فوق العاده، طرفه، کمیاب، نادر

مترادف شگرف : باحشمت، باعظمت، بزرگ، عظیم، محتشم، خارق العاده، شگفت آور، عالی، عجیب، فوق العاده، طرفه، کمیاب، نادر

شگرف

<hr> مترادف شگفت : تحیر، تعجب، حیرت، طرفه، عجب، عجیب، غریب، نادر، نادره

مترادف شگفت : تحیر، تعجب، حیرت، طرفه، عجب، عجیب، غریب، نادر، نادره

شگفت

شگفتن

<hr> مترادف شگفتی : اعجاب، بهت، تعجب، حیرت، عجب

مترادف شگفتی : اعجاب، بهت، تعجب، حیرت، عجب

شگفتی

شگفتیدن

<hr> مترادف شگون : اغر، تبرک، خوش یمنی، سعد، فال نیک، نیک فالی، یمن <hr> متضاد شگون : نحس

مترادف شگون : اغر، تبرک، خوش یمنی، سعد، فال نیک، نیک فالی، یمن متضاد شگون : نحس

شگون

شی ء

شیء

<hr> مترادف شیاد : حقه باز، شارلاتان، فریبکار، کلاهبردار، محیل، مکار <hr> متضاد شیاد : درستکار <hr> برابر پارسی : فریبکار، سالوس، دورو

مترادف شیاد : حقه باز، شارلاتان، فریبکار، کلاهبردار، محیل، مکار متضاد شیاد : درستکار برابر پارسی : فریبکار، سالوس، دورو

شیاد

<hr> مترادف شیار : شانه، شخم

مترادف شیار : شانه، شخم

شیار

شیاطین

شیاع

<hr> برابر پارسی : پرزه

شیاف

شیان

شیانی

<hr> مترادف شیب : نشیب، سر، سرازیر، سرازیری، سراشیب، پیری، کهنسالی، اختلاط، امتزاج، جنبش، لرزش، حیرتزده، سرگردان، سرگشته، واله، آشفته، پریش، پریشان <hr> متضاد شیب : فراز

مترادف شیب : نشیب، سر، سرازیر، سرازیری، سراشیب، پیری، کهنسالی، اختلاط، امتزاج، جنبش، لرزش، حیرتزده، سرگردان، سرگشته، واله، آشفته، پریش، پریشان متضاد شیب : فراز

شیب

شیب و تیب

شیبا

شیبان

شیبانیدن

شیبنده

شیبیدن

شیت

<hr> مترادف شیخ : مراد، مرشد، آخوند، معمم، ملا، پیر، سالخورده، کهنسال، مسن، امیر، پیشوا، قاید <hr> متضاد شیخ : شاب <hr> برابر پارسی : پیر

مترادف شیخ : مراد، مرشد، آخوند، معمم، ملا، پیر، سالخورده، کهنسال، مسن، امیر، پیشوا، قاید متضاد شیخ : شاب برابر پارسی : پیر

شیخ

شیخ الشیوخ

شیخوخیت

<hr> مترادف شید : تزویر، حیله، غش، کید، مکر، نیرنگ | خور، خورشید، شمس، مهر <hr> متضاد شید : ماه

مترادف شید : تزویر، حیله، غش، کید، مکر، نیرنگ | خور، خورشید، شمس، مهر متضاد شید : ماه

شید

شید آوردن

شید اوردن

<hr> مترادف شیدا : بی قرار، دلباخته، دلداده، دلشده، دیوانه، سرگشته، شوریده، شیفته، عاشق، مجنون، مفتون، واله، وامق

مترادف شیدا : بی قرار، دلباخته، دلداده، دلشده، دیوانه، سرگشته، شوریده، شیفته، عاشق، مجنون، مفتون، واله، وامق

شیدا

<hr> مترادف شیدایی : بیقراری، دلباختگی، دلدادگی، دلشدگی، شوریدگی، شیفتگی، عاشقی، جنون، دیوانگی

مترادف شیدایی : بیقراری، دلباختگی، دلدادگی، دلشدگی، شوریدگی، شیفتگی، عاشقی، جنون، دیوانگی

شیدایی

شیذر

<hr> مترادف شیر : ارسلان، اسد، حیدر، ضرغام، ضیغم، هژبر، لبن <hr> برابر پارسی : همخوانی، همخوان کردن

مترادف شیر : ارسلان، اسد، حیدر، ضرغام، ضیغم، هژبر، لبن برابر پارسی : همخوانی، همخوان کردن

واژه های حرف "ش" - فرهنگ معین