علم شدن

علم شنگه

علم نو کردن

علم کردن

علماء

علن

<hr> مترادف علنا : آشکارا، علنی، هویدا <hr> متضاد علنا : درخفا، مخفیانه <hr> برابر پارسی : آشکارا، به روشنی، هویدا

مترادف علنا : آشکارا، علنی، هویدا متضاد علنا : درخفا، مخفیانه برابر پارسی : آشکارا، به روشنی، هویدا

علنا

علناً

<hr> مترادف علنی : آشکار، افشا، جلی، ظاهر، فاش، #مخفیانه <hr> برابر پارسی : آشکار، آشکارا، پیدا، هویدا

مترادف علنی : آشکار، افشا، جلی، ظاهر، فاش، #مخفیانه برابر پارسی : آشکار، آشکارا، پیدا، هویدا

علنی

عله

<hr> مترادف علو : بالا، بزرگواری، رفعت، روی، فوق، کرامت <hr> متضاد علو : پایین، تحت، زیر، سفل، فرود <hr> برابر پارسی : بزرگواری، فر، والایی، ارج، بالندگی

مترادف علو : بالا، بزرگواری، رفعت، روی، فوق، کرامت متضاد علو : پایین، تحت، زیر، سفل، فرود برابر پارسی : بزرگواری، فر، والایی، ارج، بالندگی

علو

<hr> مترادف علوفه : علف، علفه، علیق

مترادف علوفه : علف، علفه، علیق

علوفه

<hr> مترادف علوم : حقایق، دانش ها، معارف <hr> متضاد علوم : فنون <hr> برابر پارسی : دانش ها

مترادف علوم : حقایق، دانش ها، معارف متضاد علوم : فنون برابر پارسی : دانش ها

علوم

علوی

علک

علک خا

علی

<hr> برابر پارسی : جانشین، جایگزین | جانشین

برابر پارسی : جانشین، جایگزین | جانشین

علی البدل

<hr> برابر پارسی : پیش پرداخت، پیش دریافت، پیش ستان

برابر پارسی : پیش پرداخت، پیش دریافت، پیش ستان

علی الحساب

<hr> مترادف علی الخصوص : بویژه، خصوصاً، مخصوصاً <hr> برابر پارسی : به ویژه، بویژه

مترادف علی الخصوص : بویژه، خصوصاً، مخصوصاً برابر پارسی : به ویژه، بویژه

علی الخصوص

<hr> مترادف علی الدوام : بلاانقطاع، پیاپی، پیوسته، دایم، مدام، مداوم، همیشه

مترادف علی الدوام : بلاانقطاع، پیاپی، پیوسته، دایم، مدام، مداوم، همیشه

علی الدوام

<hr> برابر پارسی : یکسان

علی السویه

علی الطلوع

<hr> مترادف علی الظاهر : آشکارا، برحسب ظاهر، ظاهراً <hr> متضاد علی الظاهر : واقعاً

مترادف علی الظاهر : آشکارا، برحسب ظاهر، ظاهراً متضاد علی الظاهر : واقعاً

علی الظاهر

علی القاعده

علی الله

علی اللهی

<hr> برابر پارسی : به هر روی

علی ای حال

<hr> مترادف علی حده : جدا، جداگانه، سوا، مستقل <hr> برابر پارسی : جدا، جداگانه

مترادف علی حده : جدا، جداگانه، سوا، مستقل برابر پارسی : جدا، جداگانه

علی حده

<hr> برابر پارسی : با اینکه | با اینکه، با آنکه، بااین همه، به ناخواست

برابر پارسی : با اینکه | با اینکه، با آنکه، بااین همه، به ناخواست

علی رغم

<hr> برابر پارسی : بنابراین، از همین رو، از این رو | از اینرو، بنابراین

برابر پارسی : بنابراین، از همین رو، از این رو | از اینرو، بنابراین

علی هذا

<hr> برابر پارسی : فراسو، بالا، دست بالا

برابر پارسی : فراسو، بالا، دست بالا

علیا

<hr> مترادف علیامخدره : بانو، خاتون، خانم

مترادف علیامخدره : بانو، خاتون، خانم

علیامخدره

علیت

<hr> مترادف علیق : علف، علوفه، کاه، یونجه

مترادف علیق : علف، علوفه، کاه، یونجه

علیق

<hr> مترادف علیل : بستری، بی حال، بیمار، دردمند، رنجور، زمینگیر، مریض، مستمند، معلول، ناتوان <hr> متضاد علیل : تندرست <hr> برابر پارسی : بیمار، ناخوش، ازکارافتاده

مترادف علیل : بستری، بی حال، بیمار، دردمند، رنجور، زمینگیر، مریض، مستمند، معلول، ناتوان متضاد علیل : تندرست برابر پارسی : بیمار، ناخوش، ازکارافتاده

علیل

علیم

<hr> برابر پارسی : در برابر، رو در روی، ناهمسوی

برابر پارسی : در برابر، رو در روی، ناهمسوی

علیه

علیون

علیک السلام

علیین

عماء

<hr> مترادف عماد : پالار، رکن، ستون، تکیه گاه، متکا

مترادف عماد : پالار، رکن، ستون، تکیه گاه، متکا

عماد

عمار

عمارات

<hr> مترادف عمارت : بنا، ساختمان، بدنه، پیکر، تنه، آبادانی، آبادی، تعمیر، عمران، آبادسازی <hr> برابر پارسی : ساختمان، بنا

مترادف عمارت : بنا، ساختمان، بدنه، پیکر، تنه، آبادانی، آبادی، تعمیر، عمران، آبادسازی برابر پارسی : ساختمان، بنا

عمارت

<hr> مترادف عماری : تابوت، تخت روان، کجاوه، محمل، هودج

مترادف عماری : تابوت، تخت روان، کجاوه، محمل، هودج

عماری

<hr> مترادف عمال : کارکنان، کارگزاران، گماشتگان، مزدوران <hr> برابر پارسی : کارگزاران، گماشتگان

مترادف عمال : کارکنان، کارگزاران، گماشتگان، مزدوران برابر پارسی : کارگزاران، گماشتگان

واژه های حرف "ع" - فرهنگ معین