قطاب

قطابه

<hr> مترادف قطار : راسته، رده، ردیف، صف، ترن <hr> برابر پارسی : ردیف، رده، آهن نورد، پشت سر هم

مترادف قطار : راسته، رده، ردیف، صف، ترن برابر پارسی : ردیف، رده، آهن نورد، پشت سر هم

قطار

قطاس

<hr> برابر پارسی : برش، بریدن

برابر پارسی : برش، بریدن

قطاع

قطاف

قطان

قطایف

<hr> مترادف قطب : مردکامل، مرشد، مرکز، پیشوا، رئیس، مقتدا، مهتر <hr> متضاد قطب : مرید <hr> برابر پارسی : راستا، میخ، نشیم، نشین، پیر

مترادف قطب : مردکامل، مرشد، مرکز، پیشوا، رئیس، مقتدا، مهتر متضاد قطب : مرید برابر پارسی : راستا، میخ، نشیم، نشین، پیر

قطب

<hr> برابر پارسی : سونما

قطب نما

<hr> مترادف قطر : پهنا، ستبرا، ضخامت، کلفتی، خطه، سرزمین، ناحیه، کرانه <hr> برابر پارسی : کلفتی، ستبر، کرانه، کران، ترامون

مترادف قطر : پهنا، ستبرا، ضخامت، کلفتی، خطه، سرزمین، ناحیه، کرانه برابر پارسی : کلفتی، ستبر، کرانه، کران، ترامون

قطر

قطرات

قطران

قطرب

<hr> مترادف قطره : جرعه، چکه <hr> برابر پارسی : چکه، چِکه، چکیده

مترادف قطره : جرعه، چکه برابر پارسی : چکه، چِکه، چکیده

قطره

قطره دزد

<hr> برابر پارسی : چکانه، چکه چکان، چکاننده

برابر پارسی : چکانه، چکه چکان، چکاننده

قطره چکان

<hr> مترادف قطع : انقطاع، برش، جدایی، فک، بریده، جدا، گسسته، گسیخته، بریدن، گسستن، گسیختن، بریدگی، گسیختگی، قطعه، اندازه، قالب، یقین <hr> متضاد قطع : وصل <hr> برابر پارسی : بریدن، جداکردن، گسستن

مترادف قطع : انقطاع، برش، جدایی، فک، بریده، جدا، گسسته، گسیخته، بریدن، گسستن، گسیختن، بریدگی، گسیختگی، قطعه، اندازه، قالب، یقین متضاد قطع : وصل برابر پارسی : بریدن، جداکردن، گسستن

قطع

قطع طریق

<hr> مترادف قطع کردن : برش دادن، بریدن، گسستن، گسیختن، موقوف کردن، تقطیع <hr> متضاد قطع کردن : وصل کردن <hr> برابر پارسی : بریدن، رهاکردن، گسلاندن

مترادف قطع کردن : برش دادن، بریدن، گسستن، گسیختن، موقوف کردن، تقطیع متضاد قطع کردن : وصل کردن برابر پارسی : بریدن، رهاکردن، گسلاندن

قطع کردن

<hr> مترادف قطعا : اساساً، بالقطع، براستی، به تحقیق، به یقین، بی شک، بی گمان، حتماً، حتمی، صددرصد، مؤکداً، محققاً، مسلماً، هرآینه، همانا، یقیناً | ( قطعاً ) اساساً، بالقطع، براستی، به تحقیق، به یقین، بی شک، بی گمان، حتماً، حتمی، صددرصد، موکداً، محققاً، مسلماً، هرآینه، همانا، یقیناً <hr> برابر پارسی : بی گمان | ( قطعاً ) هر آینه، بیگمان

مترادف قطعا : اساساً، بالقطع، براستی، به تحقیق، به یقین، بی شک، بی گمان، حتماً، حتمی، صددرصد، مؤکداً، محققاً، مسلماً، هرآینه، همانا، یقیناً | ( قطعاً ) اساساً، بالقطع، براستی، به تحقیق، به یقین، بی شک، بی گمان، حتماً، حتمی، صددرصد، موکداً، محققاً، مسلماً، هرآینه، همانا، یقیناً برابر پارسی : بی گمان 

قطعا

قطعات

قطعاً

<hr> برابر پارسی : پیمان نامه

برابر پارسی : پیمان نامه

قطعنامه

<hr> مترادف قطعه : پاره، تکه، خرده، دانه، عدد، فقره، لخت، بخش، پارچه، قطع، قاره <hr> برابر پارسی : تکه، بخش، پاره، تِکه

مترادف قطعه : پاره، تکه، خرده، دانه، عدد، فقره، لخت، بخش، پارچه، قطع، قاره برابر پارسی : تکه، بخش، پاره، تِکه

قطعه

<hr> مترادف قطعی : حتمی، مسلم، یقینی، روشن، صریح، واضح <hr> متضاد قطعی : غیرقطعی <hr> برابر پارسی : سد در سد

مترادف قطعی : حتمی، مسلم، یقینی، روشن، صریح، واضح متضاد قطعی : غیرقطعی برابر پارسی : سد در سد

قطعی

قطعیت

قطف

قطمیر

قطن

<hr> مترادف قطور : ستبر، ضخیم، کلفت <hr> متضاد قطور : باریک، نازک

مترادف قطور : ستبر، ضخیم، کلفت متضاد قطور : باریک، نازک

قطور

قطیع

قطیعه

<hr> مترادف قطیفه : جامه پرزدار، فوطه، لنگ

مترادف قطیفه : جامه پرزدار، فوطه، لنگ

قطیفه

قعب

قعبه

قعده

<hr> مترادف قعر : انتها، بن، پایین، ته، ژرفا، ژرفنا، گودی <hr> متضاد قعر : بالا، رو <hr> برابر پارسی : ته، بن، ژرف، ژرفا

مترادف قعر : انتها، بن، پایین، ته، ژرفا، ژرفنا، گودی متضاد قعر : بالا، رو برابر پارسی : ته، بن، ژرف، ژرفا

قعر

قعود

<hr> مترادف قفا : پشت، پی، دنبال، پس سر، پس گردن، پشت گردن، عقب <hr> متضاد قفا : پیش رو، قبل <hr> برابر پارسی : پشت گردن، پس سر، پشت سر، دنبال

مترادف قفا : پشت، پی، دنبال، پس سر، پس گردن، پشت گردن، عقب متضاد قفا : پیش رو، قبل برابر پارسی : پشت گردن، پس سر، پشت سر، دنبال

قفا

قفا دریدن

قفار

قفدان

قفر

<hr> برابر پارسی : زندان، جای تنگ، کابوک

برابر پارسی : زندان، جای تنگ، کابوک

قفس

<hr> مترادف قفسه : اشکاف، جاکتابی، کمد، گنجه <hr> برابر پارسی : گنجه، دولاب

مترادف قفسه : اشکاف، جاکتابی، کمد، گنجه برابر پارسی : گنجه، دولاب

قفسه

<hr> مترادف قفل : بسته، بند، کلون، کوپله <hr> متضاد قفل : کلید <hr> برابر پارسی : کلون، کوپله، کِلان، چیلان، کلان

مترادف قفل : بسته، بند، کلون، کوپله متضاد قفل : کلید برابر پارسی : کلون، کوپله، کِلان، چیلان، کلان

واژه های حرف "ق" - فرهنگ معین