فرهنگ معین

موژ

موژه

موک

<hr> مترادف موکب : حشم، سواران، ملتزمین، همراهان، گروه سواران

مترادف موکب : حشم، سواران، ملتزمین، همراهان، گروه سواران

موکب

<hr> مترادف موکت : کف پوش، فرشینه، زیلوی ماشینی <hr> برابر پارسی : فرشینه

مترادف موکت : کف پوش، فرشینه، زیلوی ماشینی برابر پارسی : فرشینه

موکت

<hr> مترادف موکد : اکید، تاکیدشده، شدید

مترادف موکد : اکید، تاکیدشده، شدید

موکد

<hr> مترادف موکل : کفیل، گماشته، مامور، محافظ، نگهبان

مترادف موکل : کفیل، گماشته، مامور، محافظ، نگهبان

موکل

<hr> مترادف موکول : تعویق، معوق، منوط، وابسته، مشروط، موقوف، محول، واگذار، سپرده شده <hr> برابر پارسی : سپرده، نهاده، بسته

مترادف موکول : تعویق، معوق، منوط، وابسته، مشروط، موقوف، محول، واگذار، سپرده شده برابر پارسی : سپرده، نهاده، بسته

موکول

موی

موی رگ

موی کالیده

<hr> مترادف مویان : نالان، گریان، نوحه گر، مویه گر، مویه کنان

مترادف مویان : نالان، گریان، نوحه گر، مویه گر، مویه کنان

مویان

<hr> مترادف موید : استوارکننده، پشتیبان، تاییدگر | تاییدشده، پیروز، یاری شده <hr> برابر پارسی : استوارکننده، بیانگر، پشتیبان، پیروز، روشنگر، کامیاب، نیروبخش، یاری شده

مترادف موید : استوارکننده، پشتیبان، تاییدگر | تاییدشده، پیروز، یاری شده برابر پارسی : استوارکننده، بیانگر، پشتیبان، پیروز، روشنگر، کامیاب، نیروبخش، یاری شده

موید

<hr> مترادف مویرگ : رگ بسیارنازک، رگ مویین

مترادف مویرگ : رگ بسیارنازک، رگ مویین

مویرگ

<hr> مترادف مویز : انگور سیاه خشکیده ، کشمش، انگور خشکیده

مترادف مویز : انگور سیاه خشکیده ، کشمش، انگور خشکیده

مویز

<hr> مترادف مویه : تضرع، زاری، گریه، ناله، ندبه، نوحه

مترادف مویه : تضرع، زاری، گریه، ناله، ندبه، نوحه

مویه

مویه زال

مویه ٔ زال

<hr> مترادف موییدن : زاری کردن، مویه کردن، نالیدن، ندبه کردن، عزاداری کردن، سوگواری کردن، گریستن

مترادف موییدن : زاری کردن، مویه کردن، نالیدن، ندبه کردن، عزاداری کردن، سوگواری کردن، گریستن

موییدن

مویین

مویینه

<hr> مترادف مچ : فاصله بین ساعدوکف دست، بند دست، بند پا، استخوان، مفصل میان دست وساق دست

مترادف مچ : فاصله بین ساعدوکف دست، بند دست، بند پا، استخوان، مفصل میان دست وساق دست

مچ

<hr> مترادف مچاله : دستمالی، فشرده، له، کلاف، کلافه، گلوله، رنجیده خاطر، کنف، مکدر

مترادف مچاله : دستمالی، فشرده، له، کلاف، کلافه، گلوله، رنجیده خاطر، کنف، مکدر

مچاله

مچاچنگ

<hr> مترادف مچل : خجل، شرمسار بور، دماغ سوخته، تنقلات

مترادف مچل : خجل، شرمسار بور، دماغ سوخته، تنقلات

مچل

مچمچه

مچول

مچک

مچیدن

مژ

<hr> مترادف مژده : بشارت، خبر خوش، مبارک خبر، مژدگانی، مشتلق، نوید، وعده، وعید

مترادف مژده : بشارت، خبر خوش، مبارک خبر، مژدگانی، مشتلق، نوید، وعده، وعید

مژده

<hr> مترادف مژدگانی : بشارت، شادیانه، مژده، انعام، تشریف، مشتلق

مترادف مژدگانی : بشارت، شادیانه، مژده، انعام، تشریف، مشتلق

مژدگانی

مژمژ

مژو

مژک

<hr> مترادف مژگان : ردیف مژه ها، موهای پلک

مترادف مژگان : ردیف مژه ها، موهای پلک

مژگان

<hr> مترادف مک : درست، تمام، کامل، سرراست، زوبین، نیزه کوچک، مطرد

مترادف مک : درست، تمام، کامل، سرراست، زوبین، نیزه کوچک، مطرد

مک

مک کارتیسم

<hr> مترادف مکابره : جدل، جروبحث، زور، قهر، ستیزه، معارضه، جنگ کردن، ستیزه کردن، معارضه کردن، خودبزرگ نمایی، بزرگ منشی

مترادف مکابره : جدل، جروبحث، زور، قهر، ستیزه، معارضه، جنگ کردن، ستیزه کردن، معارضه کردن، خودبزرگ نمایی، بزرگ منشی

مکابره

<hr> مترادف مکاتب : مکتب ها، مشرب ها، نحله ها

مترادف مکاتب : مکتب ها، مشرب ها، نحله ها

مکاتب

<hr> مترادف مکاتبه : نامه نگاری، نامه نویسی، عریضه نگاری، مکتوب نویسی، نامه پرانی <hr> متضاد مکاتبه : مکالمه، مناظره <hr> برابر پارسی : نوشته، نامه، نامه نویسی

مترادف مکاتبه : نامه نگاری، نامه نویسی، عریضه نگاری، مکتوب نویسی، نامه پرانی متضاد مکاتبه : مکالمه، مناظره برابر پارسی : نوشته، نامه، نامه نویسی

مکاتبه

مکاتمت

<hr> مترادف مکاتیب : مکتوب ها، نوشته ها، نامه ها، بنشته ها، رقعات، منشات، مرقومه ها <hr> متضاد مکاتیب : مجالس

مترادف مکاتیب : مکتوب ها، نوشته ها، نامه ها، بنشته ها، رقعات، منشات، مرقومه ها متضاد مکاتیب : مجالس

مکاتیب

مکاثرت

<hr> مترادف مکار : حیله باز، حیله گر، خدعه گر، دغل، دغلکار، ریاکار، شیاد، محتال، محیل، مزور، ناقلا، عشوه گر، عیار، فریب کار، فریبنده <hr> برابر پارسی : دغلباز، فریبا، فریبکار، نیرنگباز

مترادف مکار : حیله باز، حیله گر، خدعه گر، دغل، دغلکار، ریاکار، شیاد، محتال، محیل، مزور، ناقلا، عشوه گر، عیار، فریب کار، فریبنده برابر پارسی : دغلباز، فریبا، فریبکار، نیرنگباز

مکار

<hr> مترادف مکارم : کرم ها، محامد، مکرمت ها، خوبی ها، بزرگواری ها، نیکی ها <hr> متضاد مکارم : ذمائم

مترادف مکارم : کرم ها، محامد، مکرمت ها، خوبی ها، بزرگواری ها، نیکی ها متضاد مکارم : ذمائم

مکارم

<hr> مترادف مکاره : حیله گر، قریب کار، بازار روز، بازار موسمی

مترادف مکاره : حیله گر، قریب کار، بازار روز، بازار موسمی

مکاره

<hr> مترادف مکاری : چاروادار، خربنده | حیله بازی، حیله گری، شارلاتانی، فریبکاری، محیلی، ناکسی

مترادف مکاری : چاروادار، خربنده | حیله بازی، حیله گری، شارلاتانی، فریبکاری، محیلی، ناکسی

واژه های حرف "م" - فرهنگ معین