نشک

نشکرده

نشکنج

نشگون

<hr> مترادف نشیب : سرازیری، شیب <hr> متضاد نشیب : فراز

مترادف نشیب : سرازیری، شیب متضاد نشیب : فراز

نشیب

نشیب و فراز

<hr> مترادف نشید : آواز، آهنگ، ترانه، تصنیف، سرود، نغمه

مترادف نشید : آواز، آهنگ، ترانه، تصنیف، سرود، نغمه

نشید

<hr> مترادف نشیط : بانشاط، خرم، خوشدل، خوشحال، شاد، شادمان، مسرور، مشعوف <hr> متضاد نشیط : ناشاد

مترادف نشیط : بانشاط، خرم، خوشدل، خوشحال، شاد، شادمان، مسرور، مشعوف متضاد نشیط : ناشاد

نشیط

<hr> مترادف نشیم : آشیانه، لانه، مقام، نشیمن

مترادف نشیم : آشیانه، لانه، مقام، نشیمن

نشیم

<hr> مترادف نشیمن : آشیانه، جایگاه، مسکن، منزل

مترادف نشیمن : آشیانه، جایگاه، مسکن، منزل

نشیمن

<hr> مترادف نشیمنگاه : سرین، آشیانه

مترادف نشیمنگاه : سرین، آشیانه

نشیمنگاه

نشیمه

نشین

<hr> مترادف نص : حکم صریح، کلام روشن، متن <hr> برابر پارسی : سخن آشکار، سخن روشن، سخن بی پرده

مترادف نص : حکم صریح، کلام روشن، متن برابر پارسی : سخن آشکار، سخن روشن، سخن بی پرده

نص

<hr> مترادف نصاب : اصل، حد، مرجع <hr> برابر پارسی : سازنده، آغاز هر چیزی، اندازه ای از چیزی، دسته کارد

مترادف نصاب : اصل، حد، مرجع برابر پارسی : سازنده، آغاز هر چیزی، اندازه ای از چیزی، دسته کارد

نصاب

نصاری

نصال

<hr> برابر پارسی : پندها، اندرزها

برابر پارسی : پندها، اندرزها

نصایح

<hr> مترادف نصب : برپایی، انتصاب، برگماری، گمارش، منصوب <hr> متضاد نصب : عزل <hr> برابر پارسی : گماشتن، افراشته، کارگذاری، کارگذاشتن

مترادف نصب : برپایی، انتصاب، برگماری، گمارش، منصوب متضاد نصب : عزل برابر پارسی : گماشتن، افراشته، کارگذاری، کارگذاشتن

نصب

<hr> مترادف نصب العین : آرمان، شعار، هدف

مترادف نصب العین : آرمان، شعار، هدف

نصب العین

<hr> مترادف نصح : اندرزدادن، تذکره، تذکیر، مناصحت، نصیحت کردن، وعظ کردن

مترادف نصح : اندرزدادن، تذکره، تذکیر، مناصحت، نصیحت کردن، وعظ کردن

نصح

<hr> مترادف نصر : عون، کمک، مدد، نصرت، یاری <hr> برابر پارسی : یاریگر، یاری دادن، بخشیدن

مترادف نصر : عون، کمک، مدد، نصرت، یاری برابر پارسی : یاریگر، یاری دادن، بخشیدن

نصر

نصران

<hr> مترادف نصرانی : ترسا، عیسوی، مسیحی، ناصری

مترادف نصرانی : ترسا، عیسوی، مسیحی، ناصری

نصرانی

<hr> مترادف نصرت : پیروزی، ظفر، غلبه، فتح، کمک، مدد، یاری <hr> متضاد نصرت : هزیمت

مترادف نصرت : پیروزی، ظفر، غلبه، فتح، کمک، مدد، یاری متضاد نصرت : هزیمت

نصرت

<hr> مترادف نصف : شقه، نصفه، نیم، نیمه، یک دوم <hr> برابر پارسی : نیم، نیمه

مترادف نصف : شقه، نصفه، نیم، نیمه، یک دوم برابر پارسی : نیم، نیمه

نصف

نصف العمر

<hr> برابر پارسی : پرهونِ نیمروز

برابر پارسی : پرهونِ نیمروز

نصف النهار

<hr> مترادف نصفت : انصاف، داد، عدل، مروت، معدلت <hr> متضاد نصفت : بیداد

مترادف نصفت : انصاف، داد، عدل، مروت، معدلت متضاد نصفت : بیداد

نصفت

<hr> مترادف نصفه : نصف، نیم، نیمه <hr> برابر پارسی : نیمه

مترادف نصفه : نصف، نیم، نیمه برابر پارسی : نیمه

نصفه

نصفی

نصل

نصوح

نصوص

<hr> مترادف نصیب : بهره، بهر، حصه، روزی، سهم، قسمت، نصیبه، نوال، اقبال، بخت، تقدیر، سرنوشت، طالع، قرعه، نشان <hr> برابر پارسی : بهر، سود، درآمد، بخت

مترادف نصیب : بهره، بهر، حصه، روزی، سهم، قسمت، نصیبه، نوال، اقبال، بخت، تقدیر، سرنوشت، طالع، قرعه، نشان برابر پارسی : بهر، سود، درآمد، بخت

نصیب

نصیح

<hr> مترادف نصیحت : اندرز، پند، تذکیر، توصیه، سفارش، موعظه، وصیت، وعظ <hr> برابر پارسی : پند یا اندرز، اندرز، پند، سفارش

مترادف نصیحت : اندرز، پند، تذکیر، توصیه، سفارش، موعظه، وصیت، وعظ برابر پارسی : پند یا اندرز، اندرز، پند، سفارش

نصیحت

<hr> مترادف نصیر : مددکار، یار، یاریگر، یاور

مترادف نصیر : مددکار، یار، یاریگر، یاور

نصیر

نضار

<hr> مترادف نضارت : تازگی، خرمی، شادابی، طراوت، نضرت

مترادف نضارت : تازگی، خرمی، شادابی، طراوت، نضرت

نضارت

<hr> مترادف نضج : پختگی، رسیدگی، رونق، قوام

مترادف نضج : پختگی، رسیدگی، رونق، قوام

نضج

<hr> مترادف نضرت : تازگی، خرمی، شادابی، نضارت

مترادف نضرت : تازگی، خرمی، شادابی، نضارت

نضرت

نضیج

نضیر

<hr> مترادف نطاق : خطیب، زبان آور، سخن پرداز، سخنران، سخنگو، سخنور، ناطق

مترادف نطاق : خطیب، زبان آور، سخن پرداز، سخنران، سخنگو، سخنور، ناطق

نطاق

<hr> مترادف نطع : ادیم، بساط، سفره، سماط

مترادف نطع : ادیم، بساط، سفره، سماط

نطع

<hr> مترادف نطفه : اسپرم، اسپرماتوزوئید، تخم، تخمه، منی <hr> برابر پارسی : تَنده، تخم، تخمه، تخمک

مترادف نطفه : اسپرم، اسپرماتوزوئید، تخم، تخمه، منی برابر پارسی : تَنده، تخم، تخمه، تخمک

نطفه

<hr> مترادف نطق : بیان، سخنوری، سخنرانی، سخنگویی، سخن، کلام، گفتار، گفت، تکلم، گویایی <hr> متضاد نطق : عجمت، گنگی <hr> برابر پارسی : سخنرانی، سخنگویی، سخنوری، گفتار

مترادف نطق : بیان، سخنوری، سخنرانی، سخنگویی، سخن، کلام، گفتار، گفت، تکلم، گویایی متضاد نطق : عجمت، گنگی برابر پارسی : سخنرانی، سخنگویی، سخنوری، گفتار

واژه های حرف "ن" - فرهنگ معین