وژول

وژولیدن

وک

وکاء

<hr> مترادف وکالت : جانشینی، قیمومت، کفالت، ماموریت، نمایندگی، نیابت، وصایت، ولایت <hr> برابر پارسی : نمایندگی، کارگزاری، جانشینی

مترادف وکالت : جانشینی، قیمومت، کفالت، ماموریت، نمایندگی، نیابت، وصایت، ولایت برابر پارسی : نمایندگی، کارگزاری، جانشینی

وکالت

وکر

وکلا

وکن

<hr> مترادف وکیل : نماینده، پیشکار، کارگزار، مباشر، ناظر، قایم مقام، گماشته، مامور، نایب، وصی، قیم، ولی، قانون دان، مدافع، سرجوخه <hr> برابر پارسی : نماینده، جانشین، کارگزار

مترادف وکیل : نماینده، پیشکار، کارگزار، مباشر، ناظر، قایم مقام، گماشته، مامور، نایب، وصی، قیم، ولی، قانون دان، مدافع، سرجوخه برابر پارسی : نماینده، جانشین، کارگزار

وکیل

وکیل در

وکیوم

وی

وی .اچ .اف

وی .سی .دی

وی ستود

<hr> مترادف ویار : آرمه، تاس، تلواسه، میل مفرط، واسه، وحم، هوس

مترادف ویار : آرمه، تاس، تلواسه، میل مفرط، واسه، وحم، هوس

ویار

ویارانه

ویبراتور

ویتامین

ویترای

ویترین

ویحک

وید

ویدا

ویدیو

ویدیو کلوپ

<hr> مترادف ویر : فریاد، ناله، ادراک، استنباط، درک، فهم، هوش، به خاطرسپاری، حافظه، یادگیری، میل، ویار، هوس

مترادف ویر : فریاد، ناله، ادراک، استنباط، درک، فهم، هوش، به خاطرسپاری، حافظه، یادگیری، میل، ویار، هوس

ویر

ویر گرفتن

ویرا

ویراستار

ویراستن

<hr> مترادف ویران : بایر، خراب، خرابه، فروریخته، مخروب، مخروبه، منهدم، ناآباد، ویرانه <hr> متضاد ویران : آباد

مترادف ویران : بایر، خراب، خرابه، فروریخته، مخروب، مخروبه، منهدم، ناآباد، ویرانه متضاد ویران : آباد

ویران

<hr> مترادف ویرانه : بایر، بیغوله، خرابه، طلل، مخروبه، ناآباد، ویران <hr> متضاد ویرانه : آباد، معمور

مترادف ویرانه : بایر، بیغوله، خرابه، طلل، مخروبه، ناآباد، ویران متضاد ویرانه : آباد، معمور

ویرانه

ویراژ

ویرایش

<hr> مترادف ویروس : میکرب

ویروس

ویرگول

<hr> مترادف ویزا : روادید <hr> برابر پارسی : روادید

مترادف ویزا : روادید برابر پارسی : روادید

ویزا

<hr> مترادف ویزیت : بازدید، دیدار، دیدن، عیادت، ملاقات

مترادف ویزیت : بازدید، دیدار، دیدن، عیادت، ملاقات

ویزیت

ویزیتور

ویست

ویسکی

ویغ

ویفر

ویل

<hr> مترادف ویلا : بشکم، خانه ییلاقی

مترادف ویلا : بشکم، خانه ییلاقی

ویلا

<hr> مترادف ویلان : آواره، بی تربیت، سرگردان، گمراه، گمگشته، متحیر، ول، ولنگار، هرزه

مترادف ویلان : آواره، بی تربیت، سرگردان، گمراه، گمگشته، متحیر، ول، ولنگار، هرزه

واژه های حرف "و" - فرهنگ معین