<hr> مترادف پارس : ایران زمین، ایران، فارس، عوعو، واق واق، هفهف، پوزپلنگ

مترادف پارس : ایران زمین، ایران، فارس، عوعو، واق واق، هفهف، پوزپلنگ

پارس

پارس ئیل

<hr> مترادف پارسا : باتقوا، پاکدامن، پرهیزکار، پرهیزگار، خداترس، دیندار، زاهد، صالح، عفیف، مؤمن، متدین، متشرع، متقی، متورع، معصوم، وارسته، عارف، پارسی <hr> متضاد پارسا : ناپارسا

مترادف پارسا : باتقوا، پاکدامن، پرهیزکار، پرهیزگار، خداترس، دیندار، زاهد، صالح، عفیف، مؤمن، متدین، متشرع، متقی، متورع، معصوم، وارسته، عارف، پارسی متضاد پارسا : ناپارسا

پارسا

<hr> مترادف پارسال : پار، پارینه، پایار، سنه ماضیه، سال گذشته <hr> متضاد پارسال : امسال

مترادف پارسال : پار، پارینه، پایار، سنه ماضیه، سال گذشته متضاد پارسال : امسال

پارسال

پارسنگ

پارسه

<hr> مترادف پارسی : ایرانی، عجم، فارسی، زبان فارسی، زرتشتی <hr> متضاد پارسی : تازی، ترک

مترادف پارسی : ایرانی، عجم، فارسی، زبان فارسی، زرتشتی متضاد پارسی : تازی، ترک

پارسی

پارسی زبان

پارشمن

<hr> مترادف پارلمان : سنا، مجلس، مجلس شورا <hr> برابر پارسی : مهستان

مترادف پارلمان : سنا، مجلس، مجلس شورا برابر پارسی : مهستان

پارلمان

پارلمان تاریسم

پارناسیسم

پارنج

پارنجن

<hr> مترادف پاره : برخ، برخه، تکه، جزء، قطعه، لخت، بهر، حصه، قسمت، بخش، فصل، دریده، شرحه، گسسته، گسیخته، ژنده، غاز، فرسوده، مندرس، خرقه، مرقع، وصله، پرش، پرواز، پریدن، باج، خراج، رشوت، رشوه، کود

مترادف پاره : برخ، برخه، تکه، جزء، قطعه، لخت، بهر، حصه، قسمت، بخش، فصل، دریده، شرحه، گسسته، گسیخته، ژنده، غاز، فرسوده، مندرس، خرقه، مرقع، وصله، پرش، پرواز، پریدن، باج، خراج، رشوت، رشوه، کود

پاره

پاره خوار

پاره دوختن

<hr> مترادف پاره دوز : پینه دوز، تعمیرگر، کفشدوز، لاخه دوز

مترادف پاره دوز : پینه دوز، تعمیرگر، کفشدوز، لاخه دوز

پاره دوز

<hr> مترادف پاره پاره : بخش بخش، تکه تکه، چاک چاک، شرحه شرحه، قسمت قسمت، قطعه قطعه، لخت لخت، مرقع، مندرس

مترادف پاره پاره : بخش بخش، تکه تکه، چاک چاک، شرحه شرحه، قسمت قسمت، قطعه قطعه، لخت لخت، مرقع، مندرس

پاره پاره

پاره پاره کردن

<hr> مترادف پارو : برف افکن، برف روب، پاروب

مترادف پارو : برف افکن، برف روب، پاروب

پارو

پارو کردن

<hr> مترادف پارچ : آبخوری، تنگ، گیلاس، لیوان

مترادف پارچ : آبخوری، تنگ، گیلاس، لیوان

پارچ

<hr> مترادف پارچه : قماش، منسوج، پاره، تکه، قطعه، لخت

مترادف پارچه : قماش، منسوج، پاره، تکه، قطعه، لخت

پارچه

پارچه پارچه

<hr> مترادف پارک : باغ، باغ ملی، تفرجگاه، گردشگاه، ایستگاه، توقفگاه <hr> برابر پارسی : بوستان، گردشگاه، باغ بزرگ، پردیز، نگاه داشتن خودرو، ایستاندن خودرو، باغ

مترادف پارک : باغ، باغ ملی، تفرجگاه، گردشگاه، ایستگاه، توقفگاه برابر پارسی : بوستان، گردشگاه، باغ بزرگ، پردیز، نگاه داشتن خودرو، ایستاندن خودرو، باغ

پارک

پارک سوار

پارکابی

<hr> برابر پارسی : چوبیانه

پارکت

پارکه

پارکومتر

پارکینسون

<hr> برابر پارسی : خودرو گاه

برابر پارسی : خودرو گاه

پارکینگ

پارگک

<hr> مترادف پارگی : انخراق، انقطاع، دریدگی، گسیختگی

مترادف پارگی : انخراق، انقطاع، دریدگی، گسیختگی

پارگی

پارگین

پاریاب

<hr> مترادف پارینه : پار، پارسال، سال گذشته <hr> متضاد پارینه : امسال

مترادف پارینه : پار، پارسال، سال گذشته متضاد پارینه : امسال

پارینه

پارینه سنگی

پازاج

پازاچ

پازش

<hr> برابر پارسی : جورچین

پازل

پازن

پازند

<hr> مترادف پازهر : پادزهر، تریاق، نوشدارو <hr> متضاد پازهر : زهر

مترادف پازهر : پادزهر، تریاق، نوشدارو متضاد پازهر : زهر

پازهر

پازهری

<hr> مترادف پاس : بار، دفعه، مرتبه، نوبت، حراست، محافظت، مراقبت، نگاهبانی، احترام، ادب، اعزاز، پاسداری، حرمت، مراعات، ملاحظه، بهر، حصه، قسمت، رد، ردتوپ

مترادف پاس : بار، دفعه، مرتبه، نوبت، حراست، محافظت، مراقبت، نگاهبانی، احترام، ادب، اعزاز، پاسداری، حرمت، مراعات، ملاحظه، بهر، حصه، قسمت، رد، ردتوپ

واژه های حرف "پ" - فرهنگ معین