فرهنگ معین

پنجم

<hr> مترادف پنجه : برثن، چنگال، چنگول، مخلب، دست

مترادف پنجه : برثن، چنگال، چنگول، مخلب، دست

پنجه

پنجه برتافتن

پنجه بوکس

پنجه دزدیده

پنجه زدن

پنجه طلایی

پنجه مریم

پنجه کردن

پنجول

پنجک

پنجگان

پنجگانه

پنجگاه

<hr> مترادف پند : اندرز، تذکیر، درس، رهنمون، رهنمود، عبرت، موعظه، نصیحت، وعظ

مترادف پند : اندرز، تذکیر، درس، رهنمون، رهنمود، عبرت، موعظه، نصیحت، وعظ

پند

پند گرفتن

پندآگین

<hr> مترادف پندار : اندیشه، انگار، ایهام، پنداشت، تصور، توهم، خیال، ظن، فرض، فکر، گمان، وهم

مترادف پندار : اندیشه، انگار، ایهام، پنداشت، تصور، توهم، خیال، ظن، فرض، فکر، گمان، وهم

پندار

پنداره

<hr> مترادف پنداری : تصوری، خیالی، وهمی، گویی، گوییا، همانا

مترادف پنداری : تصوری، خیالی، وهمی، گویی، گوییا، همانا

پنداری

پنداریدن

پنداشتن

<hr> مترادف پنداشته : انگاشته، متصور، مفروض، موهوم

مترادف پنداشته : انگاشته، متصور، مفروض، موهوم

پنداشته

پنداشتی

پندام

پنداوسی

پنداگین

پندش

پندنامه

پنزه

<hr> برابر پارسی : گیره، گیرک

برابر پارسی : گیره، گیرک

پنس

<hr> مترادف پنهان : باطن، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، محجب، مختفی، مخفی، مستتر، مستور، مضمر، مکتوم، مکنون، ناپیدا، نامرئی، نهان، نهفته، متواری <hr> متضاد پنهان : آشکار، علنی

مترادف پنهان : باطن، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، محجب، مختفی، مخفی، مستتر، مستور، مضمر، مکتوم، مکنون، ناپیدا، نامرئی، نهان، نهفته، متواری متضاد پنهان : آشکار، علنی

پنهان

<hr> مترادف پنهانی : اختفا، پوشیده، خفیه، خلوت، مخفیانه، مستور، نهانی، درخفا، مخفیانه <hr> متضاد پنهانی : آشکارا

مترادف پنهانی : اختفا، پوشیده، خفیه، خلوت، مخفیانه، مستور، نهانی، درخفا، مخفیانه متضاد پنهانی : آشکارا

واژه های حرف "پ" - فرهنگ معین