مترادف و متضاد

اصول نخستین را یاد دادن

اصول نظری

اصول و انتقادات کلیسای انگلیس

اصول و عقاید حزب محافظه کار

<hr> برابر پارسی : بنیادی، بنیادین، ریشه ای

برابر پارسی : بنیادی، بنیادین، ریشه ای

اصولی

اصولی شدن

اصولی یا اساسی

<hr> مترادف اصیل : پاک نژاد، شرافتمند، شریف، نجیب، نژاده، مستند، اصلی <hr> برابر پارسی : ریشه دار، با نژاد، تبارمند، گوهری، نژاده، والاگوهر

مترادف اصیل : پاک نژاد، شرافتمند، شریف، نجیب، نژاده، مستند، اصلی برابر پارسی : ریشه دار، با نژاد، تبارمند، گوهری، نژاده، والاگوهر

اصیل

اصیل زاده

اصیل زاده المانی

<hr> برابر پارسی : افزوده ها، افزودگان

برابر پارسی : افزوده ها، افزودگان

اضافات

<hr> مترادف اضافه : افزون، افزایش، جمع، علاوه <hr> برابر پارسی : افزونی، افزایش، فزونی

مترادف اضافه : افزون، افزایش، جمع، علاوه برابر پارسی : افزونی، افزایش، فزونی

اضافه

اضافه بار

اضافه بها

اضافه جهش

اضافه جهیدن

<hr> برابر پارسی : بیش مزد

اضافه حقوق

اضافه شدن بر

اضافه مالیات

اضافه نمودن

اضافه کار

<hr> برابر پارسی : افزودن

اضافه کردن

اضافه کردن بر

<hr> مترادف اضافی : زاید، زیادی، مازاد، یدکی <hr> برابر پارسی : افزودنی، افزونه، دیگر

مترادف اضافی : زاید، زیادی، مازاد، یدکی برابر پارسی : افزودنی، افزونه، دیگر

اضافی

اضداد

<hr> مترادف اضرار : خسارت، خسران، زیان، ضرر <hr> برابر پارسی : زیان رساندن، آسیب رساندن

مترادف اضرار : خسارت، خسران، زیان، ضرر برابر پارسی : زیان رساندن، آسیب رساندن

اضرار

<hr> مترادف اضطراب : آشوب، التهاب، اندوه، بی تابی، بیقراری، بیم، پریشانی، تپش دل، ترس، تشویش، توهم، خوف، دغدغه، دل واپسی، دلهره، رنج، سراسیمگی، قلق، ناراحتی، واهمه، هیجان <hr> برابر پارسی : بیتابی، دلشوره، دلواپسی، آسیمه سری، پریشانی، سرآسیمگی، آشفتگی

مترادف اضطراب : آشوب، التهاب، اندوه، بی تابی، بیقراری، بیم، پریشانی، تپش دل، ترس، تشویش، توهم، خوف، دغدغه، دل واپسی، دلهره، رنج، سراسیمگی، قلق، ناراحتی، واهمه، هیجان برابر پارسی : بیتابی، دلشوره، دلواپسی، آسیمه سری، پریشانی، سرآسیمگی، آشفتگی

اضطراب

اضطراب سخت و ناگهانی

اضطراب عمومی

اضطراب و ترس ناگهانی

<hr> مترادف اضطرار : اجبار، استیصال، بیچارگی، درماندگی، عجز، فروماندگی <hr> برابر پارسی : ناچار شدن، درماندگی، ناگزیرشدن

مترادف اضطرار : اجبار، استیصال، بیچارگی، درماندگی، عجز، فروماندگی برابر پارسی : ناچار شدن، درماندگی، ناگزیرشدن

اضطرار

<hr> مترادف اضطراری : اجباری، الزامی، ضروری، ناچاری <hr> برابر پارسی : نیازین

مترادف اضطراری : اجباری، الزامی، ضروری، ناچاری برابر پارسی : نیازین

اضطراری

<hr> مترادف اضمحلال : امحا، انحطاط، انهدام، خرابی، زوال، فروپاشی، فنا، محو، نابودی، نیستی، ویرانی <hr> برابر پارسی : نابودی، تباهی، نیستی

مترادف اضمحلال : امحا، انحطاط، انهدام، خرابی، زوال، فروپاشی، فنا، محو، نابودی، نیستی، ویرانی برابر پارسی : نابودی، تباهی، نیستی

اضمحلال

<hr> مترادف اطاعت : امتثال، انقیاد، بندگی، پیروی، تابعیت، تمکین، خدمتکاری، طاعت، فرمانبرداری، فرمانبری، متابعت، مطاوعت <hr> متضاد اطاعت : نافرمانی <hr> برابر پارسی : پیروی، فرمانبرداری، گردن نهادن

مترادف اطاعت : امتثال، انقیاد، بندگی، پیروی، تابعیت، تمکین، خدمتکاری، طاعت، فرمانبرداری، فرمانبری، متابعت، مطاوعت متضاد اطاعت : نافرمانی برابر پارسی : پیروی، فرمانبرداری، گردن نهادن

اطاعت

اطاعت نکردن

<hr> برابر پارسی : فرمان بردن، سرخم کردن

برابر پارسی : فرمان بردن، سرخم کردن

اطاعت کردن

<hr> مترادف اطاق : بیت، خانه، حجره، دکه، دفتر <hr> برابر پارسی : اتاق، چهاردیواری، اتاغ، سراچه

مترادف اطاق : بیت، خانه، حجره، دکه، دفتر برابر پارسی : اتاق، چهاردیواری، اتاغ، سراچه

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد