تندیسی

<hr> مترادف تنزل : تخفیف، کاهش، نزول ، فرود آمدن، پایین آمدن، نزول کردن ، کاهش یافتن، کم شدن <hr> متضاد تنزل : ترقی، صعود، صعود کردن، ترقی کردن <hr> برابر پارسی : کاهش، فرودآیی، فرود آمدن، پایین آمدن، پسرفت

مترادف تنزل : تخفیف، کاهش، نزول ، فرود آمدن، پایین آمدن، نزول کردن ، کاهش یافتن، کم شدن متضاد تنزل : ترقی، صعود، صعود کردن، ترقی کردن برابر پارسی : کاهش، فرودآیی، فرود آمدن، پایین آمدن، پسرفت

تنزل

تنزل بردار

<hr> برابر پارسی : فروکاستن

تنزل دادن

تنزل دهنده

تنزل رتبه

تنزل رتبه دادن

تنزل رتبه دادن به

تنزل قیمت

تنزل قیمت پول

تنزل پیدا کردن

تنزل کارهای تجارتی و غیره

تنزل کردن

تنزل کننده

<hr> مترادف تنزل یافتن : کاهش یافتن، کم شدن <hr> متضاد تنزل یافتن : افزایش یافتن

مترادف تنزل یافتن : کاهش یافتن، کم شدن متضاد تنزل یافتن : افزایش یافتن

تنزل یافتن

<hr> مترادف تنزه : بی آلایشی، پاکی، تقدس، خرمی، پاک بودن، به گردش رفتن

مترادف تنزه : بی آلایشی، پاکی، تقدس، خرمی، پاک بودن، به گردش رفتن

تنزه

تنزیب

<hr> مترادف تنزیل : ربا، ربح، فرع، مرابحه، نزول، فرودآیی، نازل شدن، نازل کردن، فرو فرستادن <hr> برابر پارسی : سود، سود وامی، بهره وامی

مترادف تنزیل : ربا، ربح، فرع، مرابحه، نزول، فرودآیی، نازل شدن، نازل کردن، فرو فرستادن برابر پارسی : سود، سود وامی، بهره وامی

تنزیل

تنزیل خوار

تنزیل خواری

تنزیلخور

<hr> مترادف تنزیه : بی آلایشی، پاکدامنی، پاکی، طهارت، قداست، تهذیب، پالایش، پاک دانستن

مترادف تنزیه : بی آلایشی، پاکدامنی، پاکی، طهارت، قداست، تهذیب، پالایش، پاک دانستن

تنزیه

<hr> مترادف تنسک : پارسایی، زهد، پارسا شدن، عابد شدن، زاهد شدن، زهد ورزیدن

مترادف تنسک : پارسایی، زهد، پارسا شدن، عابد شدن، زاهد شدن، زهد ورزیدن

تنسک

<hr> مترادف تنسیق : آراستگی، تنظیم، رتق وفتق، سامان دهی، نسق، نسق دهی، نظم، آراستن، ترتیب دادن، نظم دادن، نسق بخشیدن، به هم پیوستن

مترادف تنسیق : آراستگی، تنظیم، رتق وفتق، سامان دهی، نسق، نسق دهی، نظم، آراستن، ترتیب دادن، نظم دادن، نسق بخشیدن، به هم پیوستن

تنسیق

<hr> مترادف تنش : اغتشاش، انقلاب، بحران، ناآرامی <hr> متضاد تنش : آرامش

مترادف تنش : اغتشاش، انقلاب، بحران، ناآرامی متضاد تنش : آرامش

تنش

<hr> مترادف تنش زا : بحران زا، ناآرامی زا، ناآرام کننده <hr> متضاد تنش زا : تنش زدا

مترادف تنش زا : بحران زا، ناآرامی زا، ناآرام کننده متضاد تنش زا : تنش زدا

تنش زا

تنشآلود

تنشزا

<hr> مترادف تنظیف : پاک سازی، پاکی، پاکیزگی، رفت وروب، نظافت <hr> برابر پارسی : پاک کردن

مترادف تنظیف : پاک سازی، پاکی، پاکیزگی، رفت وروب، نظافت برابر پارسی : پاک کردن

تنظیف

<hr> مترادف تنظیف کردن : تمیز کردن، پاک کردن، نظیف کردن، نظافت کردن، رفت وروب کردن

مترادف تنظیف کردن : تمیز کردن، پاک کردن، نظیف کردن، نظافت کردن، رفت وروب کردن

تنظیف کردن

<hr> مترادف تنظیم : انتظام، ترتیب، تنسیق، مرتب سازی، نظم، نظم دهی، مرتب کردن، منظم کردن، سروسامان دادن <hr> متضاد تنظیم : نابسامان کردن <hr> برابر پارسی : ساماندهی، آراستن، سامان دادن، به رشته کشیدن

مترادف تنظیم : انتظام، ترتیب، تنسیق، مرتب سازی، نظم، نظم دهی، مرتب کردن، منظم کردن، سروسامان دادن متضاد تنظیم : نابسامان کردن برابر پارسی : ساماندهی، آراستن، سامان دادن، به رشته کشیدن

تنظیم

تنظیم ادعا نامه

تنظیم اهنگ

تنظیم به صورت جدول

تنظیم سرعت چیزی

تنظیم و تنسیق خود

تنظیم وقت

تنظیم پذیر

<hr> مترادف تنظیم کردن : نظم دادن، منظم کردن، بسامان کردن، مرتب کردن

مترادف تنظیم کردن : نظم دادن، منظم کردن، بسامان کردن، مرتب کردن

تنظیم کردن

تنظیم کننده

تنظیمی

<hr> مترادف تنعم : بی نیازی، تمکن، تمول، توانگری، ثروتمندی، دارایی، دولتمندی، غنا، مالداری، مکنت، نعمت ، تن آسانی، نازپروردگی، رفاه زدگی، شادخواری، نیک زیستن، به نعمت رسیدن، متنعم بودن <hr> متضاد تنعم : فقر

مترادف تنعم : بی نیازی، تمکن، تمول، توانگری، ثروتمندی، دارایی، دولتمندی، غنا، مالداری، مکنت، نعمت ، تن آسانی، نازپروردگی، رفاه زدگی، شادخواری، نیک زیستن، به نعمت رسیدن، متنعم بودن متضاد تنعم : فقر

تنعم

<hr> مترادف تنفر : اشمئزاز، انزجار، بیزاری، دل زدگی، نفرت ، بیزار بودن، رمیدن، منزجر بودن، نفرت داشتن <hr> متضاد تنفر : میل، گرایش، گرایش داشتن، متمایل بودن، رغبت داشتن <hr> برابر پارسی : بیزاری، دلزدگی، بد آمدن، کینه

مترادف تنفر : اشمئزاز، انزجار، بیزاری، دل زدگی، نفرت ، بیزار بودن، رمیدن، منزجر بودن، نفرت داشتن متضاد تنفر : میل، گرایش، گرایش داشتن، متمایل بودن، رغبت داشتن برابر پارسی : بیزاری، دلزدگی، بد آمدن، کینه

واژه های حرف "ت" - مترادف و متضاد