<hr> مترادف توخالی : پوچ، پوک، مجوف، میان تهی <hr> متضاد توخالی : پر <hr> برابر پارسی : کاواک

مترادف توخالی : پوچ، پوک، مجوف، میان تهی متضاد توخالی : پر برابر پارسی : کاواک

توخالی

<hr> مترادف تودار : آب زیرکاه، موذی، حیله گر، محیل، مکار، نیرنگ باز، دورو، ریاکار، ظاهرساز، خوددار

مترادف تودار : آب زیرکاه، موذی، حیله گر، محیل، مکار، نیرنگ باز، دورو، ریاکار، ظاهرساز، خوددار

تودار

تودار بودن

<hr> مترادف تودد : دوستی، محبت، وداد، دوست شدن، دوستی کردن، اظهار دوستی کردن

مترادف تودد : دوستی، محبت، وداد، دوست شدن، دوستی کردن، اظهار دوستی کردن

تودد

تودرتویی

تودلبرو

<hr> مترادف تودماغی : خیشومی، غنه ای

مترادف تودماغی : خیشومی، غنه ای

تودماغی

تودماغی صحبت کردن

<hr> مترادف توده : انبوه، پشته، تلمبار، خرمن، کومه، جمهور، خلق، عامه، عوام، مردم، گروه، نجد ، جمع <hr> متضاد توده : فرد

مترادف توده : انبوه، پشته، تلمبار، خرمن، کومه، جمهور، خلق، عامه، عوام، مردم، گروه، نجد ، جمع متضاد توده : فرد

توده

توده ابرومه

توده انباشته

توده انبوه

توده باد اورده

توده جمع شده

توده خرمن

توده درختان واقع بر روی تپه

توده درهم و برهم

توده سنگ

توده سنگریزه در پای صخره

توده شدن

توده شن ساحلی

<hr> مترادف توده شناسی : فولکور

مترادف توده شناسی : فولکور

توده شناسی

توده طبقات پست

توده فضله

توده فضولات

توده مردم

توده مردم روم قدیم

توده مردم پست

توده مزبله

توده پسند

توده چوب

توده کاه

توده کثافت

توده کردن

توده گداخته اتشفشانی

توده یخ شناور

توده یخ غلتان

توده یونجه یا کاه

تودهشناسی

تودهنی

تودوزی

<hr> مترادف تودیع : بدرود، خداحافظی، وداع، بدرود گفتن، خداحافظی کردن، وداع کردن، امانت گذاری، ودیعه، ودیعه گذاشتن <hr> برابر پارسی : بدرود، پدرود

مترادف تودیع : بدرود، خداحافظی، وداع، بدرود گفتن، خداحافظی کردن، وداع کردن، امانت گذاری، ودیعه، ودیعه گذاشتن برابر پارسی : بدرود، پدرود

تودیع

<hr> مترادف تودیع کردن : خداحافظی کردن، وداع کردن، بدرود گفتن

مترادف تودیع کردن : خداحافظی کردن، وداع کردن، بدرود گفتن

تودیع کردن

تودیعی

<hr> مترادف تور : تله، جال، دام، تار، تیره، سیر، گردش، گشت، سفر، سیاحت <hr> برابر پارسی : گشت، گردش، دوره گردی

مترادف تور : تله، جال، دام، تار، تیره، سیر، گردش، گشت، سفر، سیاحت برابر پارسی : گشت، گردش، دوره گردی

واژه های حرف "ت" - مترادف و متضاد