صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "خ" - مترادف و متضاد
خون سیاوشان
خون شناسی
خون مانند
خون منعقد شده در رگ
خون کافت
خون کردن
خون کسی را بجوش اوردن
خون گرفتن
خون گرفتن از
خون گرفته
خون گرم
خون گرمی
خون گریستن
خون گیری
خونآشام
خونآلود
خوناب
خونابه
خونابه شناسی
خونبار
خونبار، خونبار
خونبها، خونبها
خونخوار
خونخوار، خونخوار
خونخواه
خونخواه، خونخواه
خونخواهی
خونخواهی کردن
خونخواهی، خونخواهی
خونریز
خونریز، خونریز
خونریزی
خونریزی رحم
خونسرد
خونسرد، خونسرد
خونسردی
خونسردی و بی اعتنایی
خونسردی و نرمی
خونسری
خونگرم
خونگرم، خونگرم
خونگیر، خونگیر
خونی
خونین
خونیندل
خوک
خوک ابی
خوک خرطوم دار
بیشتر