درد شکم

درد عصب نسایی

درد عصبی

درد عضله

درد قلب

درد ماهیچه

درد معده

درد نیمه سر

درد پشت

درد کردن

درد کشیدن

درد گوش

درد یا سوزش قلب

درد یا کسالتی داشتن

دردآلود

دردآور

دردآگین

<hr> مترادف درداب : دستنبو، دستنبویه، شمام

مترادف درداب : دستنبو، دستنبویه، شمام

درداب

<hr> مترادف دردانه : در، مروارید، سوگلی، عزیز، عزیزکرده، نازدانه، نورچشم، فرید، یکتا، یکدانه، لوس، ننر <hr> برابر پارسی : فرمروارید

مترادف دردانه : در، مروارید، سوگلی، عزیز، عزیزکرده، نازدانه، نورچشم، فرید، یکتا، یکدانه، لوس، ننر برابر پارسی : فرمروارید

دردانه

<hr> مترادف دردانگیز : الیم، جگرسوز، دردناک، رنج آور، رنجبار

مترادف دردانگیز : الیم، جگرسوز، دردناک، رنج آور، رنجبار

دردانگیز

<hr> مترادف درداور : ( دردآور ) دردانگیز، دردناک، رنج آور، مولم

مترادف درداور : ( دردآور ) دردانگیز، دردناک، رنج آور، مولم

درداور

<hr> مترادف دردسر : تزاحم، تصدیع، صداع، مزاحمت، گرفتاری، مخمصه

مترادف دردسر : تزاحم، تصدیع، صداع، مزاحمت، گرفتاری، مخمصه

دردسر

دردسر دادن

دردسردهنده

دردشت

دردم

<hr> مترادف دردمند : بستری، بیمار، درمانده، علیل، کسل، متالم، مریض، معلول، ناخوش، وجیع <hr> متضاد دردمند : تندرست

مترادف دردمند : بستری، بیمار، درمانده، علیل، کسل، متالم، مریض، معلول، ناخوش، وجیع متضاد دردمند : تندرست

دردمند

<hr> مترادف دردمندی : بیماری، تالم، توجع، دردآلودگی، علت، مرض <hr> متضاد دردمندی : تندرستی، صحت

مترادف دردمندی : بیماری، تالم، توجع، دردآلودگی، علت، مرض متضاد دردمندی : تندرستی، صحت

دردمندی

<hr> مترادف دردناک : المبار، الیم، دردآگین، دردآور، دردانگیز، رقت آور، رنج آور، سوزناک، غم انگیز، فجیع، مولم

مترادف دردناک : المبار، الیم، دردآگین، دردآور، دردانگیز، رقت آور، رنج آور، سوزناک، غم انگیز، فجیع، مولم

دردناک

دردناک بودن

درده

درده ای

درده گرفتن

دردکش

<hr> مترادف دردی کش : پیمانه کش، میخواره، میخوار، میگسار

مترادف دردی کش : پیمانه کش، میخواره، میخوار، میگسار

دردی کش

دردیآشام

دردیکش

دررسیدن

دررفتن

دررفتگی

<hr> مترادف درز : ترک، چاک، رخنه، روزن، شقاق، شکاف

مترادف درز : ترک، چاک، رخنه، روزن، شقاق، شکاف

واژه های حرف "د" - مترادف و متضاد