مترادف و متضاد

ده هزار متر مربع

ده وجه

ده پا

ده پهلو

ده چندان

ده گانه

ده یک

ده یک گرفتن از

<hr> مترادف دها : زرنگی، زیرکی، فطنت، هوشمندی <hr> متضاد دها : کانایی <hr> برابر پارسی : هوشمندی، زیرکی

مترادف دها : زرنگی، زیرکی، فطنت، هوشمندی متضاد دها : کانایی برابر پارسی : هوشمندی، زیرکی

دها

<hr> مترادف دهات : آبادی، ده، رستاق، روستا، قریه، قصبه

مترادف دهات : آبادی، ده، رستاق، روستا، قریه، قصبه

دهات

دهاتی

دهاتی جاهل

دهاتی سازی

دهاتی وار

<hr> مترادف دهان : دهن، فم

دهان

دهان باز

دهان باز کردن

دهان باز کن

دهان بند

دهان بند بستن

دهان بند طبی

دهان دار

<hr> مترادف دهان دره : خمیازه، دهن دره

مترادف دهان دره : خمیازه، دهن دره

دهان دره

دهان را اب انداختن

دهان را خیلی باز کردن

دهاندره

<hr> مترادف دهانه : مصب، سر، لب، زمام، لجام، لگام، فم

مترادف دهانه : مصب، سر، لب، زمام، لجام، لگام، فم

دهانه

دهانه اتش فشان

دهانه حنجره

دهانه رودخانه

دهانه چیزی را گشادتر کردن

دهانه کوه های ماه

دهانه یا سوراخ

دهانک

دهانی

<hr> مترادف دهخدا : دهبان، دهدار، کدخدا، کدیور

مترادف دهخدا : دهبان، دهدار، کدخدا، کدیور

دهخدا

<hr> مترادف دهر : ایام، روزگار، زمانه، دنیا، گیتی <hr> برابر پارسی : روزگار

مترادف دهر : ایام، روزگار، زمانه، دنیا، گیتی برابر پارسی : روزگار

دهر

دهره

دهستان

<hr> مترادف دهش : احسان، انعام، بخشش، بخشندگی، بذل، داد، عطا، موهبت، هبه

مترادف دهش : احسان، انعام، بخشش، بخشندگی، بذل، داد، عطا، موهبت، هبه

دهش

<hr> مترادف دهشت : بیم، پروا، ترس، خوف، وحشت، هراس، هول، اضطراب، قلق، تعجب، حیرت، سرگشتگی، شگفتی

مترادف دهشت : بیم، پروا، ترس، خوف، وحشت، هراس، هول، اضطراب، قلق، تعجب، حیرت، سرگشتگی، شگفتی

دهشت

<hr> مترادف دهشت زده : خایف، متوحش، وحشت زده، هراسان <hr> متضاد دهشت زده : ایمن

مترادف دهشت زده : خایف، متوحش، وحشت زده، هراسان متضاد دهشت زده : ایمن

دهشت زده

دهشتآور

دهشتزده

<hr> مترادف دهشتناک : ترسناک، خوفناک، سهمناک، مهیب، وحشت انگیز، وحشتناک، هراس انگیز، هولناک

مترادف دهشتناک : ترسناک، خوفناک، سهمناک، مهیب، وحشت انگیز، وحشتناک، هراس انگیز، هولناک

دهشتناک

<hr> مترادف دهقان : برزگر، حارث، دهگان، روستایی، زارع، زراعت پیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر، ناطور، ایرانی، مورخ <hr> متضاد دهقان : ارباب، مالک <hr> برابر پارسی : دهگان، کشاورز

مترادف دهقان : برزگر، حارث، دهگان، روستایی، زارع، زراعت پیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر، ناطور، ایرانی، مورخ متضاد دهقان : ارباب، مالک برابر پارسی : دهگان، کشاورز

دهقان

دهقانی

<hr> مترادف دهل : دبداب، دف، طبل، کوس، نقاره

مترادف دهل : دبداب، دف، طبل، کوس، نقاره

واژه های حرف "د" - مترادف و متضاد