مترادف و متضاد

<hr> مترادف ساربانی : ساروانی، شتربانی، قافله سالاری، شترداری

مترادف ساربانی : ساروانی، شتربانی، قافله سالاری، شترداری

ساربانی

<hr> مترادف سارق : حرامی، دزد، راهزن، شبرو، طرار، قطاع الطریق، جیب بر، غارتگر، عیار <hr> برابر پارسی : دزد، راهزن

مترادف سارق : حرامی، دزد، راهزن، شبرو، طرار، قطاع الطریق، جیب بر، غارتگر، عیار برابر پارسی : دزد، راهزن

سارق

سارق اثار ادبی و هنری دیگران

سارق مسلح

سارق منازل

<hr> مترادف ساروان : ساربان، شتربان، قافله سالار <hr> متضاد ساروان : کاروانی

مترادف ساروان : ساربان، شتربان، قافله سالار متضاد ساروان : کاروانی

ساروان

ساروج شنی

ساروج کردن

<hr> مترادف ساروق : بقچه، بغچه، سفره، دستار، سربند

مترادف ساروق : بقچه، بغچه، سفره، دستار، سربند

ساروق

<hr> مترادف ساری : شایع، واگیر، سرایت کننده، جاری، روان ، نافذ، سار، سارنگ، فوطه، چادر، پوشش، جامه زنان هندی <hr> متضاد ساری : راکد

مترادف ساری : شایع، واگیر، سرایت کننده، جاری، روان ، نافذ، سار، سارنگ، فوطه، چادر، پوشش، جامه زنان هندی متضاد ساری : راکد

ساری

<hr> مترادف ساز : ارغنون، تار، سه تار، چنگ، رود، عود، تجمل، برگ، دستگاه، ساخت، سامان، تحمل، سازگاری، سازش، خدعه، فریب، مکر، نیرنگ، تدارک، تهیه، جامه، رخت، لباس، بنه، توشه، زاد سفر، راه، روش، طریق، شیوه، نفع، سود، آرایش، آما

مترادف ساز : ارغنون، تار، سه تار، چنگ، رود، عود، تجمل، برگ، دستگاه، ساخت، سامان، تحمل، سازگاری، سازش، خدعه، فریب، مکر، نیرنگ، تدارک، تهیه، جامه، رخت، لباس، بنه، توشه، زاد سفر، راه، روش، طریق، شیوه، نفع، سود، آرایش، آما

ساز

ساز تنها زدن

<hr> مترادف ساز زدن : نواختن، نوازندگی کردن

مترادف ساز زدن : نواختن، نوازندگی کردن

ساز زدن

<hr> مترادف ساز زن : چنگی، خنیاگر، مطرب، نوازنده، تارزن

مترادف ساز زن : چنگی، خنیاگر، مطرب، نوازنده، تارزن

ساز زن

ساز و اواز

ساز و اواز همراهی کننده

<hr> مترادف ساز و برگ : اسلحه، تجهیزات، یراق، باروبنه، اسباب، لوازم

مترادف ساز و برگ : اسلحه، تجهیزات، یراق، باروبنه، اسباب، لوازم

ساز و برگ

ساز و برگ فروش

ساز و نواز

<hr> مترادف ساز کردن : آغاز کردن، آغازیدن ، آهنگ کردن، عزم کردن، قصد کردن، آراسته کردن، آماده کردن، کوک کردن، هم نوا ساختن <hr> متضاد ساز کردن : خاتمه دادن

مترادف ساز کردن : آغاز کردن، آغازیدن ، آهنگ کردن، عزم کردن، قصد کردن، آراسته کردن، آماده کردن، کوک کردن، هم نوا ساختن متضاد ساز کردن : خاتمه دادن

ساز کردن

سازدهنی

ساززن

<hr> مترادف سازش : آشتی، اصلاح، توافق، سازگاری، سلوک، صلح، موالفت، مدارا، مصالحه، موافقت، هم دستی <hr> متضاد سازش : ناسازگاری، بدسلوکی

مترادف سازش : آشتی، اصلاح، توافق، سازگاری، سلوک، صلح، موالفت، مدارا، مصالحه، موافقت، هم دستی متضاد سازش : ناسازگاری، بدسلوکی

سازش

سازش با مقتضیات محیط

<hr> مترادف سازش دادن : سازگار ساختن، سازگار کردن، جور کردن، متجانس کردن، وفق دادن، هم آهنگ کردن، تطبیق دادن، آشتی دادن، صلح دادن، موافق ساختن

مترادف سازش دادن : سازگار ساختن، سازگار کردن، جور کردن، متجانس کردن، وفق دادن، هم آهنگ کردن، تطبیق دادن، آشتی دادن، صلح دادن، موافق ساختن

سازش دادن

<hr> مترادف سازش داشتن : هماهنگ بودن، توافق داشتن، سلوک کردن، مدارا کردن، سازگار بودن <hr> متضاد سازش داشتن : ناسازگار بودن

مترادف سازش داشتن : هماهنگ بودن، توافق داشتن، سلوک کردن، مدارا کردن، سازگار بودن متضاد سازش داشتن : ناسازگار بودن

سازش داشتن

<hr> مترادف سازش ناپذیر : تاثیرناپذیر، سرسخت، توصیه ناپذیر، نفوذناپذیر، ناسازگار، انعطاف ناپذیر ، خشک، لجوج، یکدنده، مقرراتی <hr> متضاد سازش ناپذیر : سازش پذیر، انعطاف پذیر

مترادف سازش ناپذیر : تاثیرناپذیر، سرسخت، توصیه ناپذیر، نفوذناپذیر، ناسازگار، انعطاف ناپذیر ، خشک، لجوج، یکدنده، مقرراتی متضاد سازش ناپذیر : سازش پذیر، انعطاف پذیر

سازش ناپذیر

<hr> مترادف سازش پذیر : آشتی جو، آشتی طلب، سازشکار، قابل انعطاف، منعطف، انعطاف پذیر <hr> متضاد سازش پذیر : سازش ناپذیر

مترادف سازش پذیر : آشتی جو، آشتی طلب، سازشکار، قابل انعطاف، منعطف، انعطاف پذیر متضاد سازش پذیر : سازش ناپذیر

سازش پذیر

سازش پذیری

<hr> مترادف سازش کردن : صلح کردن، آشتی کردن، رفع اختلاف کردن، توافق کردن، به موافقت رسیدن، مصالحه کردن، سازگارشدن، اصلاح کردن <hr> متضاد سازش کردن : ناسازگاری کردن، مخالفت کردن

مترادف سازش کردن : صلح کردن، آشتی کردن، رفع اختلاف کردن، توافق کردن، به موافقت رسیدن، مصالحه کردن، سازگارشدن، اصلاح کردن متضاد سازش کردن : ناسازگاری کردن، مخالفت کردن

سازش کردن

سازشناپذیر

سازشپذیر

<hr> مترادف سازشکار : آرامش طلب، آشتی طلب، سازشگر، صلحجو، مصالحه جو ، بندوبست چی <hr> متضاد سازشکار : سازش ناپذیر

مترادف سازشکار : آرامش طلب، آشتی طلب، سازشگر، صلحجو، مصالحه جو ، بندوبست چی متضاد سازشکار : سازش ناپذیر

سازشکار

سازشکار، سازشکار

<hr> مترادف سازشگر : آرامش طلب، آشتی خواه، صلحجو <hr> متضاد سازشگر : جنگ طلب

مترادف سازشگر : آرامش طلب، آشتی خواه، صلحجو متضاد سازشگر : جنگ طلب

سازشگر

<hr> مترادف سازمان : اداره، بنگاه، بنیاد، تشکیلات، دستگاه، موسسه، نظم و ترتیب، سروسامان، مجموعه کارمندان، پرسنل، نامه

مترادف سازمان : اداره، بنگاه، بنیاد، تشکیلات، دستگاه، موسسه، نظم و ترتیب، سروسامان، مجموعه کارمندان، پرسنل، نامه

سازمان

سازمان بدن

<hr> مترادف سازمان دادن : مرتب کردن، نظم دادن، سامان دادن ، تشکیلات، برنامه ریزی <hr> متضاد سازمان دادن : درهم ریختن، نابسامان کردن

مترادف سازمان دادن : مرتب کردن، نظم دادن، سامان دادن ، تشکیلات، برنامه ریزی متضاد سازمان دادن : درهم ریختن، نابسامان کردن

سازمان دادن

سازمان دهنده

سازمان ضد جاسوسی

سازمان و تشکیلات قبیله ای

سازمان پلیس مخفی

سازمان کاراگاهی

سازمان یافته

<hr> مترادف سازماندهی : تنسیق، تنظیم، سامان دهی، نظم

مترادف سازماندهی : تنسیق، تنظیم، سامان دهی، نظم

واژه های حرف "س" - مترادف و متضاد