مترادف و متضاد

سبک هنری خیالی

سبک هنری قرن 18 میلادی

سبک و سنگین کردن

سبک وزن

<hr> مترادف سبک پا : جلد، تندرو، تیزپا، سبک پو، گریزپا

مترادف سبک پا : جلد، تندرو، تیزپا، سبک پو، گریزپا

سبک پا

سبک پریدن

سبک کردن

<hr> مترادف سبکبار : آزاد، حر، مجرد، وارسته ، آسوده، فارغ بال <hr> متضاد سبکبار : گرانبار

مترادف سبکبار : آزاد، حر، مجرد، وارسته ، آسوده، فارغ بال متضاد سبکبار : گرانبار

سبکبار

سبکبار کردن

سبکبار، سبکبار

سبکباری

<hr> مترادف سبکبال : تیزپر، تیز پرواز، سبک پر، راحت، آسوده، فارغ البال، فارغ، سبکبار

مترادف سبکبال : تیزپر، تیز پرواز، سبک پر، راحت، آسوده، فارغ البال، فارغ، سبکبار

سبکبال

سبکبال، سبکبال

سبکخیز

سبکداشت

سبکدستی

<hr> مترادف سبکدل : شاد، شادمان، خوشحال، بی غم، سبک روح <hr> متضاد سبکدل : ناشاد

مترادف سبکدل : شاد، شادمان، خوشحال، بی غم، سبک روح متضاد سبکدل : ناشاد

سبکدل

سبکدل، سبکدل

سبکرو

سبکروح

سبکروح، سبکروح

سبکسر، سبکسر

سبکسرانه، سبکسرانه

سبکسری، سبکسری

سبکسیر

سبکعقل

سبکمایه

سبکمغزی

سبکپا

<hr> مترادف سبکی : کم وزنی ، چالاکی، فرزی، خفت، سبکسری، طیره، بی وقاری، جلفی، خواری، حقارت <hr> متضاد سبکی : ثقل، سنگینی

مترادف سبکی : کم وزنی ، چالاکی، فرزی، خفت، سبکسری، طیره، بی وقاری، جلفی، خواری، حقارت متضاد سبکی : ثقل، سنگینی

سبکی

<hr> مترادف سبیل : بروت، سبلت، شارب | جاده، راه، صراط، طریق، قربانی، نذر، وقف، روش، شیوه، طریقه، روا، مباح <hr> متضاد سبیل : ریش، محاسن

مترادف سبیل : بروت، سبلت، شارب | جاده، راه، صراط، طریق، قربانی، نذر، وقف، روش، شیوه، طریقه، روا، مباح متضاد سبیل : ریش، محاسن

سبیل

<hr> مترادف سبیل کردن : مجانی کردن، رایگان ساختن، وقف کردن، خیر کردن

مترادف سبیل کردن : مجانی کردن، رایگان ساختن، وقف کردن، خیر کردن

سبیل کردن

<hr> مترادف سبیلو : سبیل دار <hr> متضاد سبیلو : ریشو، ریش دار

مترادف سبیلو : سبیل دار متضاد سبیلو : ریشو، ریش دار

سبیلو

<hr> مترادف ست : دست، سری، گیم، دور بازی

مترادف ست : دست، سری، گیم، دور بازی

ست

<hr> مترادف ست کردن : هم آهنگ کردن، یک دست کردن، هم رنگ کردن، هم خوان کردن، تنظیم کردن، میزان کردن

مترادف ست کردن : هم آهنگ کردن، یک دست کردن، هم رنگ کردن، هم خوان کردن، تنظیم کردن، میزان کردن

ست کردن

<hr> مترادف ستاد : قرارگاه، مرکز، مقر، ارکان حرب، رکن، مرکز برنامه ریزی

مترادف ستاد : قرارگاه، مرکز، مقر، ارکان حرب، رکن، مرکز برنامه ریزی

ستاد

ستاد ارتش

<hr> مترادف ستادن : ایستادن، ستدن، گرفتن، ستاندن <hr> متضاد ستادن : نشستن

مترادف ستادن : ایستادن، ستدن، گرفتن، ستاندن متضاد ستادن : نشستن

ستادن

<hr> مترادف ستار : پوشاننده، رازپوش، عیب پوش <hr> متضاد ستار : افشاگر

مترادف ستار : پوشاننده، رازپوش، عیب پوش متضاد ستار : افشاگر

ستار

<hr> مترادف ستاره : اختر، کوکب، نجم ، بخت، اقبال، تقدیر، طالع، آرتیست، هنرپیشه، فرد شاخص، قهرمان <hr> متضاد ستاره : خورشید، شمس

مترادف ستاره : اختر، کوکب، نجم ، بخت، اقبال، تقدیر، طالع، آرتیست، هنرپیشه، فرد شاخص، قهرمان متضاد ستاره : خورشید، شمس

واژه های حرف "س" - مترادف و متضاد