مترادف و متضاد

<hr> مترادف صلاح : صوابدید، مصلحت، خوبی، خیر، نیکی، آشتی، صلح، اهلیت، شایستگی <hr> متضاد صلاح : فساد <hr> برابر پارسی : سزاوار، درخور، بایستگی

مترادف صلاح : صوابدید، مصلحت، خوبی، خیر، نیکی، آشتی، صلح، اهلیت، شایستگی متضاد صلاح : فساد برابر پارسی : سزاوار، درخور، بایستگی

صلاح

<hr> مترادف صلاح اندیشی : خیرخواهی، مصلحت بینی، مصلحت جویی <hr> متضاد صلاح اندیشی : بدخواهی

مترادف صلاح اندیشی : خیرخواهی، مصلحت بینی، مصلحت جویی متضاد صلاح اندیشی : بدخواهی

صلاح اندیشی

صلاحاندیش

صلاحاندیشی

<hr> مترادف صلاحدید : مصلحت، مصلحت اندیشی، مصلحت بینی، مصلحت دید <hr> برابر پارسی : بهین دید، رایزنی، روادید، نیکخواهانه، نیکخواهی

مترادف صلاحدید : مصلحت، مصلحت اندیشی، مصلحت بینی، مصلحت دید برابر پارسی : بهین دید، رایزنی، روادید، نیکخواهانه، نیکخواهی

صلاحدید

<hr> مترادف صلاحیت : اهلیت، سزاواری، شایستگی، قابلیت، لیاقت <hr> برابر پارسی : سزاواری، شایستگی

مترادف صلاحیت : اهلیت، سزاواری، شایستگی، قابلیت، لیاقت برابر پارسی : سزاواری، شایستگی

صلاحیت

<hr> مترادف صلاحیت دار : اهل، درخور، ذیصلاح، سزاوار، شایسته، لایق <hr> متضاد صلاحیت دار : بی صلاحیت <hr> برابر پارسی : سزاور، شایسته

مترادف صلاحیت دار : اهل، درخور، ذیصلاح، سزاوار، شایسته، لایق متضاد صلاحیت دار : بی صلاحیت برابر پارسی : سزاور، شایسته

صلاحیت دار

صلاحیت دار کردن

صلاحیت داشتن

صلاحیتدار

<hr> مترادف صلب : بردبار، شکیبا، صبور، بردارکشیدن، دارزدن <hr> متضاد صلب : ناصبور

مترادف صلب : بردبار، شکیبا، صبور، بردارکشیدن، دارزدن متضاد صلب : ناصبور

صلب

صلبی

صلبیه یا سفیده سخت چشم

<hr> مترادف صلح : آرامش، آشتی، اصلاح، سازش، صفا، مصالحه <hr> متضاد صلح : جنگ، دعوا، کشمکش، نزاع، نقار <hr> برابر پارسی : آشتی، سازش، آسودگی

مترادف صلح : آرامش، آشتی، اصلاح، سازش، صفا، مصالحه متضاد صلح : جنگ، دعوا، کشمکش، نزاع، نقار برابر پارسی : آشتی، سازش، آسودگی

صلح

صلح امیز

<hr> مترادف صلح جو : آرامش طلب، آشتی خواه، آشتی طلب، سازشکار، سازشگر، سلیم، صلح طلب، مسالمت جو، ملایم <hr> متضاد صلح جو : ستیزه جو

مترادف صلح جو : آرامش طلب، آشتی خواه، آشتی طلب، سازشکار، سازشگر، سلیم، صلح طلب، مسالمت جو، ملایم متضاد صلح جو : ستیزه جو

صلح جو

<hr> مترادف صلح جویی : آرامش، آشتی جویی، آشتی خواهی، سازشکاری، سازشگری، صلح طلبی، مسالمت، مسالمت جویی، مسالمت طلبی، ملایمت <hr> متضاد صلح جویی : جنگ طلبی، ستیزه خواهی <hr> برابر پارسی : آشتی جویی

مترادف صلح جویی : آرامش، آشتی جویی، آشتی خواهی، سازشکاری، سازشگری، صلح طلبی، مسالمت، مسالمت جویی، مسالمت طلبی، ملایمت متضاد صلح جویی : جنگ طلبی، ستیزه خواهی برابر پارسی : آشتی جویی

صلح جویی

صلح دادن

صلح دوست

صلح موقت

<hr> برابر پارسی : مهر، آشتی و مهر، سازش

برابر پارسی : مهر، آشتی و مهر، سازش

صلح و صفا

صلحجو

صلحجویانه

صلحجویی

<hr> مترادف صلف : تکبر، خودپسندی، خودخواهی، لاف زن، لافی، متصلف <hr> متضاد صلف : تواضع، غیرخواهی

مترادف صلف : تکبر، خودپسندی، خودخواهی، لاف زن، لافی، متصلف متضاد صلف : تواضع، غیرخواهی

صلف

<hr> مترادف صله : انعام، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت <hr> برابر پارسی : پاداش، پارنج

مترادف صله : انعام، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت برابر پارسی : پاداش، پارنج

صله

<hr> مترادف صلوات : درودها، دعاها، نمازها <hr> برابر پارسی : درود فرستادن

مترادف صلوات : درودها، دعاها، نمازها برابر پارسی : درود فرستادن

صلوات

<hr> مترادف صلیب : چلیپا، خاج، دار <hr> برابر پارسی : چلیپ، چلیپا، چلیلا

مترادف صلیب : چلیپا، خاج، دار برابر پارسی : چلیپ، چلیپا، چلیلا

صلیب

صلیب سرخ

صلیب شکسته المان نازی

صلیب عیسی

صلیب کوچک

صلیبی

صلیقه

<hr> مترادف صماخ : پرده گوش، سوراخ گوش

مترادف صماخ : پرده گوش، سوراخ گوش

صماخ

<hr> مترادف صمت : خاموشی، خموشی، سکوت <hr> متضاد صمت : گویایی

مترادف صمت : خاموشی، خموشی، سکوت متضاد صمت : گویایی

صمت

<hr> مترادف صمد : بی نیاز، غنی <hr> متضاد صمد : نیازمند

مترادف صمد : بی نیاز، غنی متضاد صمد : نیازمند

صمد

<hr> مترادف صمدانی : الهی، ربانی، ملکوتی، یزدانی

مترادف صمدانی : الهی، ربانی، ملکوتی، یزدانی

صمدانی

<hr> مترادف صمدیت : بی نیازی، غنا، الوهیت، ربانیت

مترادف صمدیت : بی نیازی، غنا، الوهیت، ربانیت

صمدیت

صمع کاج و صنوبر

<hr> مترادف صمغ : انگم، رزین، سقز <hr> برابر پارسی : شیره درخت، زنج، اَنگُم

مترادف صمغ : انگم، رزین، سقز برابر پارسی : شیره درخت، زنج، اَنگُم

صمغ

صمغ اور

صمغ کاج

صمغی

صمغی شدن

<hr> مترادف صمیم : خالص، محض، بی آلایش، پاک، صمیمی، ناب، میان، وسط <hr> متضاد صمیم : ناسره <hr> برابر پارسی : ناب، برگزیده، تَک، ژرفا

مترادف صمیم : خالص، محض، بی آلایش، پاک، صمیمی، ناب، میان، وسط متضاد صمیم : ناسره برابر پارسی : ناب، برگزیده، تَک، ژرفا

صمیم

<hr> مترادف صمیمانه : اخلاص آمیز، بااخلاص، صادقانه، قلباً، مخلصانه <hr> متضاد صمیمانه : غیرصمیمانه <hr> برابر پارسی : پاکدلانه، از ته دل، پایمردانه

مترادف صمیمانه : اخلاص آمیز، بااخلاص، صادقانه، قلباً، مخلصانه متضاد صمیمانه : غیرصمیمانه برابر پارسی : پاکدلانه، از ته دل، پایمردانه

واژه های حرف "ص" - مترادف و متضاد