مترادف و متضاد

عفونی

عفونی کردن

<hr> مترادف عفیف : باآزرم، باتقوا، باحیا، باشرم، باعفاف، باعفت، پارسا، پاک، پاکجامه، پاکدامن، شریف، معصوم، نجیب <hr> متضاد عفیف : آلوده دامن، ناپاک <hr> برابر پارسی : پرهیزکار، پارسا، پاکدامن

مترادف عفیف : باآزرم، باتقوا، باحیا، باشرم، باعفاف، باعفت، پارسا، پاک، پاکجامه، پاکدامن، شریف، معصوم، نجیب متضاد عفیف : آلوده دامن، ناپاک برابر پارسی : پرهیزکار، پارسا، پاکدامن

عفیف

<hr> مترادف عفیفه : پارسا، پاکدامن، طاهره، نجیبه

مترادف عفیفه : پارسا، پاکدامن، طاهره، نجیبه

عفیفه

<hr> مترادف عقاب : آلغ، آله، شاهین | بازپرسی، تنبیه، مواخذه، مجازات <hr> برابر پارسی : شاهین، باز، همای، آگفت، شهباز، آله

مترادف عقاب : آلغ، آله، شاهین | بازپرسی، تنبیه، مواخذه، مجازات برابر پارسی : شاهین، باز، همای، آگفت، شهباز، آله

عقاب

عقاب دریایی

عقابی

<hr> مترادف عقار : آب وزمین، املاک، سزا، کالا، متاع

مترادف عقار : آب وزمین، املاک، سزا، کالا، متاع

عقار

عقاید تعصب امیز

عقاید لوتر و کلیسای او

عقاید نهیلیستی

عقاید و افکار محدود محلی

<hr> مترادف عقب : پس، پشت سر، پشت، خلف، پی، پیرو، دنباله، دنبال، وارو، ورا، عقبه، فرزند، نسل <hr> متضاد عقب : پیش <hr> برابر پارسی : پی، دنبال، پس، پشت

مترادف عقب : پس، پشت سر، پشت، خلف، پی، پیرو، دنباله، دنبال، وارو، ورا، عقبه، فرزند، نسل متضاد عقب : پیش برابر پارسی : پی، دنبال، پس، پشت

عقب

<hr> برابر پارسی : دیر کرد

عقب افتادن

عقب افتادن از

<hr> مترادف عقب افتاده : توسعه نیافته، معوق، منگول، ناقص الخلقه <hr> متضاد عقب افتاده : پیشرفته

مترادف عقب افتاده : توسعه نیافته، معوق، منگول، ناقص الخلقه متضاد عقب افتاده : پیشرفته

عقب افتاده

عقب افتادگی

<hr> برابر پارسی : پس انداختن

برابر پارسی : پس انداختن

عقب انداختن

عقب تر

عقب تراز

عقب ترین

عقب ترین قسمت کشتی

عقب رفتن

<hr> برابر پارسی : پس زدن

عقب زدن

عقب زنی

<hr> برابر پارسی : باز ماندن، واماندن

برابر پارسی : باز ماندن، واماندن

عقب ماندن

<hr> برابر پارسی : واپس مانده

برابر پارسی : واپس مانده

عقب مانده

<hr> برابر پارسی : واپس ماندگی

برابر پارسی : واپس ماندگی

عقب ماندگی

عقب نشاندن

عقب نشستن

<hr> مترادف عقب نشینی : بازگشت، پسروی، گریز، هزیمت <hr> متضاد عقب نشینی : پیشروی <hr> برابر پارسی : واپس نشینی، پس رفتن

مترادف عقب نشینی : بازگشت، پسروی، گریز، هزیمت متضاد عقب نشینی : پیشروی برابر پارسی : واپس نشینی، پس رفتن

عقب نشینی

عقب نشینی کردن

عقب هر چیزی

عقب کشتی

عقب کشی

عقب کشیدن

عقب گذاشتن

<hr> برابر پارسی : پسگرد

عقب گرد

عقب گرد کردن

عقبافتاده

عقبایی

عقبدار

عقبنشینی

<hr> مترادف عقبه : پی آمد، دنباله، نتیجه، دشوار، سخت

مترادف عقبه : پی آمد، دنباله، نتیجه، دشوار، سخت

عقبه

<hr> مترادف عقبی : آخرت، اخری، رستاخیز، عقبا، قیامت <hr> متضاد عقبی : دنیا <hr> برابر پارسی : رستاخیز، روز واپسین، جهان دیگر

مترادف عقبی : آخرت، اخری، رستاخیز، عقبا، قیامت متضاد عقبی : دنیا برابر پارسی : رستاخیز، روز واپسین، جهان دیگر

عقبی

<hr> مترادف عقد : بند، پیوند، گره، بستن، پیمان بستن، عهدبستن، گره زدن | گردن بند، گلوبند <hr> برابر پارسی : پیمان، پیوند، بستن، گره زدن، پیوند زناشویی، گواه گیران

مترادف عقد : بند، پیوند، گره، بستن، پیمان بستن، عهدبستن، گره زدن | گردن بند، گلوبند برابر پارسی : پیمان، پیوند، بستن، گره زدن، پیوند زناشویی، گواه گیران

عقد

عقد کردن

<hr> مترادف عقده : گره، دشواری، فشار، گیر، محظور <hr> برابر پارسی : گره، پیچیدگی، گره روانی

مترادف عقده : گره، دشواری، فشار، گیر، محظور برابر پارسی : گره، پیچیدگی، گره روانی

واژه های حرف "ع" - مترادف و متضاد