قداره

<hr> مترادف قدام : پیش، جلو، قبل <hr> متضاد قدام : پس، پشت

مترادف قدام : پیش، جلو، قبل متضاد قدام : پس، پشت

قدام

قدامی

<hr> مترادف قدح : بدگویی، سرزنش، طعن، عیب جویی، مذمت | پیاله، پیمانه، تاس، جام، ساغر، صراحی، کاسه <hr> متضاد قدح : مدح <hr> برابر پارسی : سبو

مترادف قدح : بدگویی، سرزنش، طعن، عیب جویی، مذمت | پیاله، پیمانه، تاس، جام، ساغر، صراحی، کاسه متضاد قدح : مدح برابر پارسی : سبو

قدح

قدح اب مقدس

قدح بزرگ

قدح بزرگ مسی

قدح ساز

قدح سوپ خوری

قدح مریم

قدح یا ابخوری دو دسته

قدحخواری

قدحپیما

<hr> مترادف قدر : اندازه، ارزش، بها، قیمت، ارج، بزرگی، بلندی، مقام | تقدیر، سرنوشت، قضا، حکم، فرمان، توانا، قادر، قدرتمند، مقتدر، توان، زور <hr> برابر پارسی : اندازه، اندازه چیزی، توانایی، ارج، گونه

مترادف قدر : اندازه، ارزش، بها، قیمت، ارج، بزرگی، بلندی، مقام | تقدیر، سرنوشت، قضا، حکم، فرمان، توانا، قادر، قدرتمند، مقتدر، توان، زور برابر پارسی : اندازه، اندازه چیزی، توانایی، ارج، گونه

قدر

قدر مطلق

قدر ناشناس

<hr> برابر پارسی : ارزشمندی

قدر و قیمت

قدر و منزلت

قدر چیزی را دانستن

<hr> مترادف قدرت : توان، زور، قوت، قوه، نیرو، استطاعت، تاب، توانایی، طاقت، وسع، زبردستی، مقاومت، نیرومندی، هنگ، یارا، استیلا، اقتدار، تسلط، سلطه، تاثیر، نفوذ، انرژی، عظمت، کبریا <hr> متضاد قدرت : ضعف <hr> برابر پارسی : نیرو، تاب، توان، توانایی، زور، یارایی، فرمانروایی

مترادف قدرت : توان، زور، قوت، قوه، نیرو، استطاعت، تاب، توانایی، طاقت، وسع، زبردستی، مقاومت، نیرومندی، هنگ، یارا، استیلا، اقتدار، تسلط، سلطه، تاثیر، نفوذ، انرژی، عظمت، کبریا متضاد قدرت : ضعف برابر پارسی : نیرو، تاب، توان، توانایی، زور، یارایی، فرمانروایی

قدرت

قدرت ابداع

قدرت اتخاذ تصمیم

قدرت استقلا ل

قدرت استماع

قدرت الله

قدرت بحری

قدرت بلع

قدرت بینایی

قدرت تام

قدرت تحرک

قدرت تحمل نسبت به دارو یا زهر

قدرت جذب

قدرت جهانی

قدرت خلاقه

قدرت دادن

<hr> برابر پارسی : یارستن، برتافتن

برابر پارسی : یارستن، برتافتن

قدرت داشتن

قدرت دنیوی

قدرت دید

قدرت دید ذره بین

قدرت را توصیف کردن

قدرت شلیک

قدرت عقیده

قدرت قانونی

قدرت مجازات

قدرت مطلق

قدرت نطق و بیان

قدرت نفوذ

قدرت هدایت

مترادف و متضاد

واژه های حرف "ق" - مترادف و متضاد